پربازدیدترین ها

سرویس: ویژه کد خبر: 1632 ۱۲:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۵

تملق‌گویی زینت کابینه اصلاحات برای رژیم سعودی

تملق‌گویی زینت کابینه اصلاحات برای رژیم سعودی
مدیر و مجری شبکه ماهواره‌ای ضدانقلاب موسوم به کانال یک، علت عدم همکاری با شبکه بی‌بی‌سی و صدای آمریکا را بازگو کرد. در اخبار ویژه روزنامه کیهان آمده است: شهرام همایون مدیر و مجری شبکه ماهواره‌ای ضدانقلاب موسوم به کانال یک، در وبلاگ خود نوشت: بارها از من پرسیده شده چرا برای رساندن پیام‌های خود از رسانه‌هایی مانند بی‌بی‌سی فارسی استفاده نمی‌کنم؟ آیا تا به حال پیشنهادی از طرف این رسانه‌ها نشده یا اینکه خود من مایل به حضور در این رسانه‌ها نیستم؟ وی می‌افزاید: در طول سال‌های سال کار در عرصه سیاست از شبکه‌ها و گروه‌های مختلف درخواست همکاری داشتم که بی‌بی‌سی و صدای آمریکا و امثال آن کمترینش بوده‌اند اما به دلیل مختلف قبول نکردم. همایون تأکید کرد: می‌توانم به جرأت بگویم در طول تاریخ فعالیت رسانه‌ای که داشتم هیچ نقطه سیاهی (از مسائل مالی گرفته تا مشکلات اخلاقی و جنسی) در کارنامه من و شبکه‌ام وجود ندارد؛ درحالی که پرونده بی‌بی‌سی فارسی و صدای آمریکا برای همگان مشخص است؛ شبکه‌ای که در آن دختران ایرانی طعمه هوسرانی صادق صبا می‌شوند آیا جایگاهی برای سردادن آزادی انسان‌هاست؟ وی می‌پرسد: آیا یک ایرانی وطن پرست می‌تواند بپذیرد در شبکه‌ای کار کند که دختر پاک ایرانی «الهام-س» را که مورد تجاوز قرار گرفته، طرد و به مجری تجاوزگر «م-ف» پست بالاتر می‌دهند؟ شهرام همایون معتقد است به نظر من کسانی که به این شبکه نگاه می کنند در خیانت‌های این شبکه سهیم هستند؛ باید بگویم از اینکه بعضی از دوستان خوبم مانند علی رضا نوری زاده و مسعود بهنود به این شبکه می‌روند واقعا متأسفم و فکر می‌کنم آنها نیز باید در انتخابشان تجدیدنظر کنند البته من فقط مسئول گفته‌ها و عملکرد خودم هستم و دیگران باید در مورد عملکرد خود پاسخگو باشند. *‌ای جهان افروز... ای جهان اندیش ای مهندس! نامزد رد صلاحیت شده انتخابات مجلس نهم درباره حکم جدید اسفندیار رحیم مشایی گفت: رئیس‌جمهور مشعل جهان افروزی را به مهندس مشایی سپرده است! بهمن شریف‌زاده از حامیان خاص مشایی است که چند ماه پیش در مصاحبه با روزنامه زنجیره‌ای شرق به ستایش‌های غلوآمیز از وی پرداخت. وی در جریان انتخابات مجلس نهم (اسفند سال گذشته) رد صلاحیت شد اما با این حال سخنگوی ائتلافی موسوم به «جبهه توحید و عدالت» بود؛ شماری از نامزدها که اسامی شان در این فهرست درج شده بود، همراهی خود با گروه یاد شده را تکذیب کردند. وی در مصاحبه با شبکه ایران (سایت روزنامه ایران) گفته است: انتصاب مهندس مشایی در جایگاهی مثل دبیرخانه جنبش عدم تعهد، حکایت از ژرف نگری دارد؛ مهندس مشایی از نادر شخصیت‌هایی است که اندیشه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در مقیاس جهانی دارد؛ او مدت‌هاست که ساحت تفکر خویش را وسعت جهانی بخشیده و جهانی اندیشیدن را تمرین کرده است. وی همچنین می‌گوید: بنده این انتصاب را مانند دادن مشعل المپیک از دونده‌ای به دونده بعدی می‌دانم! دکتر مشعل جهان افروزی را به دونده تازه نفسی همچون مهندس سپرد تا با الطاف خداوند، جنبش عدم تعهد را برای روشنایی جهان شعله ور سازد و صد البته که بهترین انتخاب بود. شریف زاده در ادامه گفته است: جهانی شدن در اندیشه مهندس مشایی تصویری از مقدمه جهان تابناکی است که انسان کامل، مدیریت محسوس آن را برعهده دارد؛ اگرچه از نگاه او، مدیریت نامحسوس ولی خداست که جهان را به سوی همین یکپارچگی پیش می‌برد؛ چنان که در روایات از آن به روشنایی از پشت ابر تعبیر شده است؛  نایبان ولی عصر(عج) کارگزاران صدیق حضرتند که مردمان را در این مسیر، راهبری و ارشاد می کنند؛ جناب مشایی زندگی در سایه ولایت فقیه را تمرینی برای زندگی در دوره ولی و حجت خدا می‌داند؛ بنابراین اندیشه‌های جهانی مهندس مشایی، جهانی شدن به معنای پاک الهی- انسانی را نوید می‌دهد. وی توضیح نمی‌دهد که اولا باور به مهدویت و ولایت فقیه چگونه با دوستی مردم اسرائیل (اشغالگران سرزمین فلسطین) یا ادعای پایان عصر اسلام قابل جمع است؟! و اگر زیستن در سایه ولایت فقیه تمرین برای زندگی در دوره حجت خداست - که قطعا چنین است- دور زدن مصلحت مورد اشاره رهبری در ماجرای تصدی معاون اولی رئیس جمهور چه می‌شود؟! آیا قرار بود نام موقعیت شغلی آقای مشایی عوض اما اصل موقعیت- با اختیارات بیشتر- برقرار بماند؟! همچنین محل سؤال است که چگونه می‌توان مشعل جهان افروزی را در جنبش عدم تعهد سر دست گرفت حال آن که تکلیف مشعل‌دار با آمریکا و رژیم صهیونیستی (نقاط اصلی تقابل جنبش) مشخص نیست؟ یادآور می‌شود شریف‌زاده در مصاحبه دیگری ادعای مشایی مبنی بر اینکه «دوره اسلامگرایی به پایان رسیده همان طور که اسب هست اما دوره اسب سواری به پایان رسیده!» را این گونه توجیه کرد: اسلامگرایی در ادبیات سیاسی بین‌الملل برای توصیف القاعده و طالبان به کار می‌رود و کد اختصاصی آنهاست[!] تداعی کننده آنهاست.» وی در پاسخ این سؤال که «آیا لفظی به جز پایان اسلامگرایی نمی‌شد، برایش پیدا کرد؟» اسلامگرایی را معادل بنیادگرایی قلمداد کرد و گفت: شاید بشود واژه بهتری پیدا کرد اما باید توجه داشت که یک سری واژگان معنای تثبیت شده‌ای در ذهن مردم جهان دارد مثل بنیادگرایی؛ ما نباید از واژگان سیاسی جهان تخطی کنیم و برای خودمان یک کتابچه اصطلاحات دیگر بسازیم. خب چه نیازی هست؟ درباره این اظهارات شایسته یادآوری است که 1- از منظر دینی- و حتی عقلی و منطقی- هر سخن نویی مشروع و مقبول نیست و به عنوان مثال برخی حرف‌های ظاهراً نو، از منظر دینی «بدعت» محسوب می‌شود و به تعبیر حضرت امیر(ع) مصداق دزدی و راهزنی است. 2- ادعای اینکه دوره اسلامگرایی به پایان رسیده اتفاقاً نه تنها حرف نو و برخاسته از افق بلند فکری(!) نیست بلکه بازتولید حرف کهنه مارکسیست‌هایی است که قریب یکصد سال چنین ادعایی را مطرح کردند و به موزه تاریخ رفتند و قبل و بعد از آنها نیز صدها سال است که روشنفکران غرب جدید ادعا می‌کنند دوره دین سپری شده است بنابراین سخنان امثال مشایی مطلقاً تازگی ندارد و آنچه تعجب برانگیز است، حضور وی در دولت اسلامی است. 3- آیا صرف اینکه غرب می‌کوشد اسلام و اسلامگرایی را منفی و خشن و طالبانی معرفی کند، می‌تواند مجوزی باشد که ما نام اسلامگرا را از روی خود برداریم؟ آن وقت تکلیف عباراتی نظیر «اسلام» و «مسلمان» هم که از سوی شبکه تبلیغاتی غرب مورد هجمه قرار دارند چه می‌شود؟ آیا اینها را هم باید انکار کنیم؟ یا مثلاً درباره اتهاماتی که غربی ها به پیامبر اعظم(ص) و اولیای دین علیهم السلام وارد می‌کنند، ما باید نام این بزرگان را هم نبریم، چون ممکن است ما را به القاعده بچسبانند؟! 4- اما مشکل آقای مشایی این نیست که احیاناً از عنوان اسلامگرایی برداشت طالبان و القاعده هم ممکن است بشود؛ او به صراحت می‌گوید دوره اسلامگرایی گذشته همانطور که دوره اسب سواری گذشته و دوره هواپیما شده است؛ از این عبارت نخ نما، مشخصاً تخطئه اسلام و القای تاریخ گذشتگی و عقب ماندگی اسلام برمی آید و سخن این است که گوینده این مطلب با این وصف چه تفاوتی با امثال کسروی و تقی زاده و سروش یا ادبیات مارکس و دیگران دارد جز آن که او صرفاً نشخوار کننده دست چندم همان ادبیات است؟! 5- این تعبیر که «ما نباید از واژگان سیاسی جهان تخطی کنیم» و «یک سری واژگان معنای تثبیت شده‌ای در ذهن مردم جهان دارد» یعنی چه؟! یعنی اگر پروپاگاندای غرب سعی کرد جا بیندازد مسلمان یعنی تروریست یا اسلام یعنی تروریسم و ایران یعنی ترور، ما باید اسلام و مسلمانی و ایران را انکار کنیم؟! اگر چنین است که آقای شریف زاده چه اصراری دارد لباس روحانیت اسلامی را به تن داشته باشد یا تیم آقای مشایی از انسان کامل در جهان سخن بگویند؟! *‌تملق‌گویی زینت کابینه اصلاحات برای رژیم سعودی  زینت کابینه اصلاحات با انتشار مقاله‌ای از رژیم سعودی به بهانه راه اندازی مرکز گفت‌و‌گوی ادیان تجلیل کرد؛ مهاجرانی البته جزو 9 نفری است که از سوی وزیر سابق آموزش دولت عربستان به عنوان اعضای هیئت تصمیم‌گیری در مرکز مذکور معرفی شده‌اند. وزیر ارشاد دولت خاتمی که چند ماه پیش به همراه علیرضا نوری زاده، در نشست الجنادریه در عربستان شرکت کرد، از راه‌اندازی مرکز گفت‌وگوی ادیان ملک عبدالله تمجید کرده و مدعی شده که «این مرکز مکانی برای گفت‌وگو بین ادیان و فرهنگ‌ها، تقویت درک، همکاری و احترام به ارزش هایی از قبیل تنوع، عدالت و صلح است.» به گزارش العالم وی در این مقاله که از سوی روزنامه سعودی الشرق الاوسط منتشر شده بدون اشاره به نقش وهابیت و سعودی‌ها در گسترش تروریسم و جنایت نوشته و آورده است: «متأسفانه این روزها اخبار دردناک زیادی عمدتا از منطقه خاورمیانه شامل انفجارها، کشته شدن شهروندان بی‌گناه، آتش زدن کلیساها و موارد مشابه می‌شنویم و با کمال تأسف، شنیدن اکثر این اخبار تلخ مانند اخبار هواشناسی، عادی شده است.» وی در ادامه، ضمن استناد به ادعاهای مضحک عبدالرحمن السدیس شیخ تندروی وهابی و امام جماعت مسجدالحرام صدای او را به «طنین وحی» تشبیه کرد و نوشت: «خوشبختانه گاهی صداهای مفید و سازنده ای در زمینه گفتگوی ادیان به گوش می رسد، مانند سخنان جناب عبدالرحمن السدیس رئیس کل امور مسجدالحرام و مسجد نبوی(ص) که به خاطر تلاوت بسیار زیبای قرآن شهرت دارد و وقتی صدای قرآن خواندنش را می‌شنوم، احساس می‌کنم طنین وحی به گوشم می رسد»! یادآور می‌شود مرکز سعودی مورد بحث به تازگی با حضور سعود الفیصل وزیر خارجه عربستان راه اندازی شد و در تصاویر منتشره در حالی که سعود الفیصل بر صندلی نشسته، مهاجرانی در کنار وی به همراه عده‌ای دیگر سرپا ایستاده و لوحی را به دست گرفته است. فیصل عبدالرحمن معمر وزیر سابق آموزش دولت عربستان به عنوان دبیر این مرکز، عطاءالله مهاجرانی را به عنوان نماینده شیعیان در این هیئت 9نفره تعیین کرده است! اما در پی انتشار این خبر، مرکز اسلامی امام علی(ع) وین به عنوان کانون اصلی همگرایی شیعیان در اتریش که امامت و ریاست آن را حجت الاسلام والمسلمین محمود منتظری برعهده دارد، به این اقدام مرکز ملک عبدالله اعتراض کرد؛ امام و رئیس مرکز اسلامی امام علی(ع) وین صریحا تأکید کرده است که مهاجرانی نماینده تفکر شیعه نیست. * چپ‌های آمریکایی حالا کجا ایستاده‌اند؟ هاشمی رفسنجانی می‌گوید اکنون سخنان افراطیون چپ از حلقوم افراطیون راست شنیده می‌شود؛ وی در دیدار با دست اندرکاران سایت‌های زنجیره ای بازتاب (آینده سابق) ضمن انتقاد از آفت تندروی و تفکرات افراطی در دوره های مختلف گفته است: قبل از انقلاب ادبیات و تفکرات مارکسیستی، کمونیستی، منافقین و توده ای ها و فدائیان خلق در ادبیات انقلابی ها رسوخ کرده بود و پس از انقلاب نیز افراطیون چپ و راست حتی در دوران دفاع مقدس و عمدتا با نیت خیر در مسیر پیشرفت انقلاب و امور کشور، مانع ایجاد کرده و می‌کنند که البته در مقاطعی این تفکر جا عوض کرده و اکنون سخنان افراطیون چپ از حلقوم افراطیون راست شنیده می‌شود. هاشمی افزود: مدیریت دوران دفاع مقدس، پیروزی‌های کسب شده و به ویژه ختم جنگ، خود حرکتی ضدافراطی بود، حتی برخی از مغرضان و طرفداران تفکرات افراطی، در زمان حمله صدام به کویت و حمایت آمریکا از کویت اصرار داشتند در کنار صدام وارد جنگ شویم. شایان ذکر است که افراطیون چپ به تدریج طی دو دهه اخیر در زمره حامیان -استراتژیک یا تاکتیکی- آقای هاشمی درآمده و مشخصا در فتنه و آشوب چند سال پیش دقیقاً در همان موضعی ایستاده بودند که آقای هاشمی ایستاد همچنین افراطیون حامی طالبان و صدام در حملات آمریکا به عراق و افغانستان، طی سالهای اخیر به ورطه تفریط غلطیده و طرفدار تسلیم و سرکشیدن جام زهر در مقابل این رژیم استکباری شدند و سرانجام نیز به پیاده نظام سرویس‌های جاسوسی بیگانه در عرصه آشوب افکنی و ساختارشکنی تبدیل شدند. نکته قابل تأمل ائتلاف مارکسیست‌های سابق و چپ‌های شبه اسلامی زیر بیرق آمریکا و انگلیس و در معارضه با مبانی انقلاب و جمهوری اسلامی است؛ به عنوان مثال هم اکنون سران برخی گروه‌های مارکسیستی (فدائیان خلق و حزب توده) با برخی عناصر مرکزیت حزب مشارکت و سازمان مجاهدین و سوپرراست های کارگزارانی نظیر مهاجرانی در شهرهایی چون لندن و پاریس و بروکسل همکاری و هم پوشانی های مشترکی دارند و عملاً تبدیل به سوپرراست شده‌اند؛ آنان البته همچنان افراطی و رادیکال محسوب می شوند و تعجب این است که با مرزبندی مشخص و علنی آقای هاشمی مواجه نمی شوند؛ یک نمونه روشن، حضور برخی مهره‌های رسانه‌ای جریان مذکور در دیدار با ایشان است که کارنامه‌ای انباشته از افراطی‌گری دارند و خط رسانه‌ای مشترکی را با رسانه‌های رسمی بیگانه پی می‌گیرند. * جبهه واحد خوب است اما نه به این نیم بندی و یکنواختی   وزیر راه دولت خاتمی در مصاحبه با یک سایت ضد انقلاب گفت «اصلاح طلبان جبهه واحد تشکیل دهند.» خرم درباره اظهارات محسن میردامادی در زمینه ایجاد تشکیلات فراگیر از سوی اصلاح طلبان گفته است: در قدم اول به نظر می‌رسد این طرح قابلیت اجرا داشته باشد، اما اگر قرار به تشکیل حزب واحد اصلاح‌طلبان باشد، این مسئله با موانعی مواجه است که من پیشنهاد می‌دهم به جای آن جبهه واحد اصلاح‌طلبان تشکیل و جدی گرفته بشود؛ نه اینکه جبهه واحد اصلاح طلبان یا جبهه ائتلاف اصلاح طلبان مثلاً در نزدیکی انتخابات فعال بشود، هفته ای یا دو هفته یک بار جلسه ای بگذارند و بعد از اتمام انتخابات هم تعطیل شود. وی اضافه کرد: شورای هماهنگی جبهه اصلاحات اگر جلسات خود را به طور مرتب تشکیل دهد، استراتژی تدوین شده، چارچوب و مواضع روشن و ساختار مناسبی داشته باشد، می‌تواند جایگزین چنین جبهه‌ای باشد اما آنچه امروز هست، یک تشکیلات نیم‌بند است. وی در عین حال گفته است: به نظر من حرکت شورای هماهنگی جبهه اصلاحات در ده سال اخیر، یکنواخت بوده نه پیش رونده و توسعه ای.