پربازدیدترین ها

سرویس: تازه های خبر کد خبر: 202879 ۰۸:۲۹ - ۱۳۹۵/۰۸/۰۳

مرحوم دولابی: از خدا رضا باش!

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: از خدا رضا باش! مردم یک چیزی هم از خدا دستی می‌خواهند تا از او راضی شوند. آیا چنین نیست؟ همه این طور هستیم. ما چقدر بدهیم تا از خدا رضا شویم؟

به گزارش بازی دراز، 

خبرگزاری تسنیم: مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: کسی که از خداوند رضا شد دیگر کارش تمام است. آیا او دیگر حسابی دارد؟ بَعدُ الرِّضا لاسَخَط. بعد از رضا دیگر آفتی نیست و رضا اگر از یقین بالاتر نباشد کمتر نیست. رضا از اثار و نشانه‌های یقین است. کسی که رضا شد به دریا زد و رفت به رِضوانٌ مِنَ اللهِ اکبرُ (سوره توبه ایه 72) آیا دیدی که قرآن چه می‌گوید؟ می‌گوید بهشت این طور و آن طور است. بعد می‌فرماید بهشت را ول کن، رضوان من الله اکبر. آن بهشتی که نامش رضوان است بزرگتر است.

رضوان یعنی رضای خدا از عبد و رضای عبد از خدا. هر دو یکی است. منتهی ناچاراً ما دوبار می‌گوییم. یک بار می‌گوییم عبد از خدا راضی شود، یک بار هم می‌گوییم خدا از عبد راضی شود. در حالی که هر دو یکی است.

از خدا رضا باش! مردم یک چیزی هم از خدا دستی می‌خواهند تا از او راضی شوند. آیا چنین نیست؟ همه این طور هستیم. ما چقدر بدهیم تا از خدا رضا شویم؟ اصل کاری آنجاست. اما بنی آدم از همه چیز راضی می‌شود و تنها از خداست که رضا نمی‌شود – مرتّب آخ و اوخ می‌کند.

از قضا هر جای دیگری هم که راضی نمی‌شوی از دست خداست که راضی نمی‌شوی. هر کس از خدا رضا شد مثل آبِ روان است. همه او را می‌خورند. همه او را می‌نوشند و لذّت می‌برند. کسی که از خدا رضا شد دیگر سخط نیست، غصّه و هجران نیست. بَعدُ الرِّضا لاسَخَط.

لایَملکُ لنفسه نَفعا و لاضَراً (مستدرک الوسایل جلد 5 ص 120)، نه احتیاج دارد نفعی به کسی بدهد و نه اینکه ضرری از کسی به او می‌رسد. کسی که رضاست اوراق شده است. قطره‌ای بود که به دریا افتاد و دریا را قبول کرد. قطره که بود از دریا می‌ترسید. بلکه نه! می گفت من آبم. یعنی چرا به دریا بروم؟ نمی‌دانست دریا هم آب است. تا فهمید، به دریا افتاد.

مومن مثل ماهی است که وقتی به دریا می‌رسد از دست شخص به آب می‌جهد. هیچ نمی‌گوید منِ چهار انگشت ماهیف در این اقیانوس که اگر کشتی یکسال در آن سفر کند به جیای نمی‌رسد چه خواهد کرد، در آب می‌جهد. مومن هم این طور است. آنقدر رضای خدا را دوست دارد و آنقدر محبّت محبوب را دوست دارد، مثل یک ماهی می‌ماند که به آب رسیده است. ماهی دست کسی است که او را از آب گرفته است، اما تا دریا را می‌بیند درون آب می‌برد. مخصوصاً اگر او را کمی هم شل گرفته باشند. درون آب می‌پرد. هیچ نمی‌گوید به دریای افتاده‌ام که حد ندارد. کیفش به راه است و آفت ندارد. همه جا می‌رود و همه جا می‌گردد. ذکر خدا مثل آب است و مومن هم تشنه است. ذکر خدا مثل آب نیست، خود حقیقتّ آبهای عالم است. مومن که به این آب افتاد سیر می‌شود.