پربازدیدترین ها

کد خبر: 230714 ۱۰:۵۰ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۷

به قلم محمد هادی صحرایی:

اهمیت بازی دراز

بازی دراز 1404: « اینگونه كسانى را از آنها مطلع كرديم تا بدانند كه وعده خدا حق است و در رستاخيز ترديدى نيست، وقتى كه بین خود در كار آنها مناقشه مى‏كردند، عده ای گفتند بر غار آنها بنایى بسازيد (تا براى هميشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگوييد كه) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است. ولى آنها كه از رازشان آگاهى يافتند (و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند) گفتند: ما مسجدى در كنار آنها مى‏سازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود)». سوره کهف آیه 21

اهمیت بازی دراز

   می توان از این آیه اینگونه برداشت کرد که ساخت بنا بر قبور معاریف و مشاهیر، سنتی است که هم مورد پذیرش اهل کفر است و هم اهل ایمان. اهل کفر، مرادشان پوشیدن و پوشاندن نامِ نام آوران و سنتهای خوب است تا خوبی از نظرها پنهان و از خاطره ها محو شود و اهل ایمان با ایجاد مسجد و معبد به دنبال ماندگار کردن خوب ها و خوبی ها و نمایان کردن آنها در میان مردم و جامعه اند تا همچون چراغ های افروخته، هدایتگر باشند. باید الگوها و شاخص ها معرفی و نسل به نسل منتقل شوند. این دو استدلال یکی بر مبنای غلط کفر و دیگری برمبنای درست ایمان بنا شده است ولی در این میان، شنیدن حرف نامفهوم و نامربوط و بی مبنای وهابیت در تخریب بناهای مذهبی، ملال آور و وقت گیر است.

   ظاهرش کوه است و سنگ و ارتفاعی که تا قله رفتنش چند ساعتی طول می کشد. تا بالا آسفالت است و تا رسیدن به یادمان و مزار شهدایش راهی نیست. موقع سالگرد عملیات و حضور ده ها هزار نفری که به این ارتفاع صعود می کنند هوا خوب و متبوع است. سال 98 که آخرین سال این اردوی بزرگ ملی پیش از کرونا بود گفته شد حدود 28 هزار نفر به ارتفاع آمده اند. خیرین و هیأتها در بین راه موکب زده و از مردم پذیرایی و به آنها حرمت می گذارند. زائران شهدا شایسته اکرام و بهترین مهمان نوازی اند. مردم، هم سیاحت می کنند و هم زیارت محل قدوم و حضور شهدا. و هم در فضایی نفس می کشند که ملکوتیان تنفس کرده اند. و به فکر می روند. قدم زدن و سِیر کردن و باز هم فکر کردن، خلوتی است که می توان در میان اینگونه جمع های همراه، فراهم کرد. مثل پیاده روی اربعین، مثل صعود به بازی دراز.

   در آنجا که قله بازی دراز به آسمان نزدیک تر است یادمانی ساخته اند که مثل همان مسجد اصحاب کهف باشد. در آنجا گویی دهان زمین به گوش آسمان رسیده و نجوا می کند. سخنش چیست و خریدارش کیست را باید از زائرانی پرسید که بی روضه گریه می کنند یا بی اختیار روضه می خوانند. اکنون که زائرانش را حرمت نگه می دارند و مردم تفرّجی معنوی می کنند خیلی با آن زمان تفاوت دارد که فرزندان همین مردم از این ارتفاع بالا می رفتند و مثل شکوفه های بهاری با رگبار دژخیمان به زمین می ریختند. تا بالای قله به دستور صدام آسفالت کرده بودند ولی رزمندگان ما برای رسیدن به قله ها که نمی توانستند از این امکان استفاده کنند. راهشان را باید از دل کوه و در زیر دید و تیر دشمن باز می کردند.

   ارزش بازی دراز به تنهایی، به اندازه اهمیت سرپل ذهاب، گیلانغرب، قصرشیرین، کرند، ثلاث، سومار و نفت شهر و ... و بغداد است که در اصل از آن به عنوان سپر دفاعی پایتخت عراق یاد می کردند. بی دلیل و بی مشورت نبود که صدام در همان روزهای آغازین جنگ، آنرا تصرف نمود و تجهیز کرد و با چنگ و دندان در آن می جنگید و مغرورانه و احمقانه گفته بود « اگر ایرانی ها این قله را بگیرند کلید بغداد را به آنها خواهم داد»؛ که نداد. بی فایده نبود که رزمندگان اسلام به قیمت جان عزیز خودشان آنرا در اردیبهشت سال 60 به خاک کشور برگرداندند و روی صدام و حامیانش را کم و سیاه کردند. همکاری سپاه و ارتش در عملیات هایی که در این منطقه انجام شد با توجه به اوایل انقلاب اسلامی و تازه تأسیسی سپاه پاسدارن، یکی از نقاط درخشان این دو بازوی توانمند کشور است که نیاز ما به همت هنرمندانه امثال شهید آوینی را بیش از پیش نمایان می کند. خدایش بیامرزد که جایش خالی است.

   عملیات هایی که در روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی در این منطقه انجام شد و شهدای عزیز سپاه و ارتش که در آنجا به شهادت رسیدند جزء ناشناخته ترین ها و مظلوم ترین های تاریخ انقلاب اند. حتی تصور صعود سخت رزمندگان با تجهیزات جنگی به قله هایی که دشمن، تجهیزاتش را با خودرو به آنجا برده و به بهترین و به بروزترین تجهیزات رزمی و دوربین های دید در شب مجهز است، نیز غیرممکن است چه رسد به پیمودن این راه و تجربه آن. شاید آنچه که از این ارتفاع به گوش آسمان گفته می شود خاطراتی باشد از آن روزها و شب های عملیات، رزمندگانی که با تیر دشمن در میان سنگ ها زمین خورده و تا شهادتشان، مدتی فرصت نجوا با خدا داشته و سخن آخر خود را غریبانه گفته و به امانت به مکان و زمین مقدس بازی دراز سپرده اند.

   بازی دراز کوه و کمر باشد یا میدان جنگ یا قطعه ای از آسمان یا به تعبیر شهید بهشتی، خانقاه «عرفان حقیقی» و یا هرجای دیگر، مهم اینست که این قطعه زمین، طبیعی نیست و با جاهای دیگر قابل مقایسه نیست. رزمندگان در کوه می دانند که در این نوع نبرد، علاوه بر دشمن روبرو باید با ارتفاع هم جنگید. خستگی، تحرک، سنگینی تجهیزات، دقت و مراقبت، زیرکی و زکاوت و ... را می توان کم و زیادش را در هرجنگی تجربه کرد ولی درس جنگیدن شبانه و در حال صعود از کوهی که دست دشمن است را فقط می توان در ارتفاعات کرمانشاه و کردستان تجربه کرد که در بازی دراز، امتحانش را گرفته اند. و مردم عزیز ایران! شهدای شما ممتازان آزمون سخت و طاقت فرسای این درس اند. خوشا به حال آنان و خوش به سعادت شما که با این مردان زندگی کرده اید و ایکاش ما هم با شهدای عزیزتان محشور شویم.

  جنگیدن در کوه های تیز و تند غرب مثل جنگیدن در آب است و شاید مثل آن، اجرش بیشتر از سایر نبردها باشد. شهید، شهید است و عزیز و نظر کرده خدا ولی انگار شهدای ارتفاعات غرب و بازی دراز، دردانه های خدایند که هنوز در بین ما خاکیان ناشناسند. شهرت آنان در میان آسمان است و در میان ما غریبه اند و ظلم بزرگ ما به خودمان این است که از این برگزیدگان افلاکی بی خبریم و برای سعادت دین و دنیایمان از آنان کمک نمی خواهیم. چاره مشکلاتمان را در هرچه می بینیم جز چاره واقعی. درمان و راه را از هرکه و هرچه طلب می کنیم جز از طبیبان دوّار و شهیدان جاویدی که با ما و در کنار ما بودند و موفق شدند و ره یافتند. « اينان كسانى اند كه خدا هدايتشان كرده است؛ پس به هدايت آنان اقتدا كن‏»[1]

  آنها که عمری به دنبال گنج و طلا گشته اند می توانند قدم به بازی دراز بگذارند و به این خزانه بی انتها مشرّف شوند و تا می توانند و می خواهند دفینه های ابدی بیابند. چه گنجی بالاتر از شهیدِ جوانی که جان شیرین و آرزوهای زیبایش را برای آسایش امروز ما فدا کرد و دهان خونین به گوش زمین نهاد و اسرار عاشقی را در دل خاک به ودیعه گذاشت؟ شهدا چه لذتی بالاتر از زندگی دنیایی یافته بودند که خودشان را فدا کردند؟ آن چه رازی است که دنیا و هرآنچه در آنست را به ما سپرده و خود به کجا رفتند؟ باید از آنها پرسید ای رها گردیدگان آنسوی هستی قصه چیست؟ اینها صِرفِ تغزل عاشقانه یا تملق سوداگرانه نیست. روایت حکایتی است که صدیقین و صالحین به ما گفته اند و به اندازه معتقدین به آن، تجربه موفقش موجود است. اینکه شهدا کارگزاران خدا بر زمین اند را کسانی باور ندارند که باور ندارند «لامؤثّر فی الوجود إلا الله».[2]  

   بازی دراز، دیدنی است، خواندنی و شنیدنی نیست. باید آمد و دید و نفس تازه کرد. گردشی معنوی است که با میهمان نوازی کرمانشاهیان می توان آنرا با خانواده تجربه کرد. باید گنجینه جنگ را به نسل های آینده سپرد و آنرا نهادینه کرد و ولی نعمتان را به آیندگان معرفی نمود. رسالتی که امثال شهید آوینی برایمان روایت کرد و مرحوم طالب زاده در شیوه ای دیگر و نسخه ای جدیدتر از آن سخن گفت. عَلَم این سرداران زمین نمی ماند ولی باید چنان تنوعی ایجاد گردد که امثال این علامات هدایت و هنر در دستان جوانان اهل ایمان و علم و ذوق، دست به دست شده و منتشر گردد. و ما به زودی به اضطرار معرفی صحیح انقلاب اسلامی پی می بریم و باید برای خیل تشنگان معارف صحیح تمدن ساز، تولید و تکثیر محتوا کنیم و آیندگان خواهند دانست که چگونه آجر بر آجر تمدن نوین اسلامی و نظم جدید جهانی گذاشته شده است. به امید خدا آنروز خواهد آمد.  

[1] - سوره انعام آیه 90

 

[2] - قاعده ای فلسفی که می گوید: جز خدا، هیچ هستی بخش حقیقی و اصلی در عالم نیست.

روزنامه کیهان مورخ 17اردیبهشت 401