شعر ولادت امام محمد تقی (ع)
همین بس است که دردانه ی پدر بودیدوام نسل پدر بودی و پسر بودیدرخت نخل ولایت فقط تو را کم داشتبرای نخل ولا بهترین ثمر بوداگر چه در پر قوی رضا بزرگ شدیزبانزد همگان در دل و جگر بودیخدا به نام شما زد جواد بودن راز هر که هست به مادر شبیه تر بودیخدا نخواست فدایی مادرت بشویکه حکمت است پس هر نبود و هر بودیبرای دین به جوانیت اکتفا کردیتمام عمر کمت در دل خطر بودیخدا مگر که بداند چه محشری می شدبه عمر نوح اگر منشاء اثر بودیمسیر باد به امر تو شد جنوب-شمالمدینه تا به خراسان که در سفر بودیاگر چه تلخ تر از زهر بود دور و برتبه نام خویش به کام همه شکر بودیبه کوری همه ی چشمهای شور عربهمین بس است که دردانه ی پدر بودی
شاعر: مظاهر كثيري نژاد
اشعار ولادت امام جواد (ع)
سر زد خورشید عشق از افق امامتخوردش مهر تکمیل به خونه ی کرامتاز یمن میلادش دنیا شده قیامتاومده یکی یک دونه/ لبای رضا خندونهلالایی براش می خونه/ گل بابا گندم گونهشبی که رضا دلشاده عالمی شده دلدادهعیدی امام هشتم هرچی که دلش میخوادهیاجواد الائمه مددی یابن سلطانقطره قطره شهد عسله که می ریزهاز گوشه لبهای دردونه ی عزیزهبانویی که مریم در خونش کنیزهچقده شبیه زهراست/ نور دوتا چشم باباستسائلا کشیدن صف چون/ بریز و بپاشی برپاستچه متینه و آرومه مثل عمه جون معصومهخلق و خوی حیدر داره از تیغ نگاش معلومهیاجواد الائمه مددی یابن سلطان
شعر ولادت امام جواد،شعر ولادت امام محمد تقی
امشب بهشت ارزو را باز كردندسرى زاسرار مگو را باز كردندخم خانه توحيد را در برگشودنداز چهارده خم يك خم ديگر گشودندمستان صافى دل كه قدسى نام دارندكوثر به جاى مى درون جام دارنددرجام مى رخسار جانانه بينندخورشيد را در حجره ريحانه بيننددر خانه شمس الضحى امشب قمر زادو ز چهارده خورشيد خورشيدى دگر زادطاها رخى از دوده ياسين بر آمدنخلى كهن را ميوه شيرين بر آمدامشب رضا، روح رضا در دست داردتصويرى از حسن خدا در دست دارديزدان رضا را ثانى موسى عطا كردبر پور موسى تالى عيسى عطا كردماهى كه شرم از چهر دارد آفتابشگويد رضا بر مهد نازش ذكر خوابشگهواره او شهپر روح الامين استگهواره جنباش امام هشتمين استدارد رضا در پيش رو تمثال احمدسوم على بر دامنش سوم محمدميلاد او اميد اسلام است و انسانميلاد او ميلاد اسلام است و قرآننظم زمان بعد از رضا در پنجه اوستمشكل گشاى كارها سرپنجه اوستاز روى او نور ولايت مى درخشيددر سايه اش مهر هدايت مى درخشيددر كودكى بر مسند عصمت بر آمدانسان كه از غار حرا پيغمبر آمديحيى بن اكثم مفتضح در بحث با اوجاى سخن بر كس نماند هست تا اودرياى جودش تشنه بر ساحل بجويددرگاه احسانش كف سائل بجويدوقتى بر آيد دست جود از استينشگوهر فشاند در يسار و در يمينشتنها نه او بر دوستان گوهر ببخشدبر دشمن سر سخت خود هم زر ببخشدخير كثير است و كرامت پيشه داردنخلى كه در ژرفاى كوثر ريشه دارداى آفرينش را چراغ رهنمايىسر تا بپار رحمت جود ابن الرضايىاى كوثر دوم كه مشهور است جودتظاهر تمام خير و خوبى از وجودتدر اين جهان و اينهمه لطف و كرامتجودت قيامت مى كند روز قيامتتفسير جودت را توان در هل اتى يافتتصوير مهرت را درون سينه ها يافتچشم امامت روشن از رخسارت ماهتعرش خدا روشنتر از تو اميد استاى آنكه نامت قفل غمها را كليد استاين ملت ازاده را بر تو اميد استلطفى كه در عيد تو كام دل بگيرندلطفى كه تا در كوى تو منزل بگيرنداميد احسان از شما دارد مويدبر دامنت دست دعا دارد مويد