پایگاه خبری تحلیلی بازی دراز ۰۵:۳۰ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۲

روز اول محرم الحرام به امام حسین(ع) چه گذشت؟/ وقتی امام حسين (ع) از «قصر بنى مقاتل» آب برداشت و كوچ کرد

بازی دراز1404:امام حسین علیه‌السلام در روز اول محرم با سپاه حر دیدار کرد و حر و سپاه او توسط امام از آب سیراب شدند.

به گزارش بازی دراز، منزل قصر بنى مقاتل

امام عليه ‏السلام روز چهارشنبه اول ماه محرم‌الحرام سال شصت ‌ویک هجرى بر اين منزل وارد شدند.

عمرو بن مشرقى گفت: با پسرعمویم بر امام حسين عليه‏السلام وارد شدم و آن حضرت در «قصر بنى مقاتل» بود و بر او سلام كرديم، امام پرسيد: آيا به يارى من مى‏ آيى؟!

من گفتم: مردى هستم كه عائله زيادى دارم و مال بسيارى از مردم نزد من است و نمی‌دانم كار به كجا مى ‏انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بين برود؛ و پسرعمویم نيز همانند من پاسخ داد.

امام عليه‏السلام فرمود: پس از اینجا برويد كه هر كس فرياد ما را بشنود و يا ما را ببيند و لبيك نگويد و به فرياد برنخيزد، بر خداوند است كه او را به بينى در آتش اندازد.

عقبة بن سمعان مى‏ گويد: در اواخر شب، امام حسين عليه‏السلام دستور داد از «قصر بنى مقاتل» آب برداشته و كوچ كنيم، چون حركت كرديم و ساعتى ركاب زديم امام عليه‏السلام همان‌گونه كه سوار بود مختصرى به خواب رفت، سپس بيدار شد درحالی‌ که مى‏ فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون و الحمدالله رب‌العالمین» و دو يا سه مرتبه اين جمله را تكرار كرد.

على بن الحسين عليه‏السلام روى به پدر نمود و گفت: اى پدر! جانم به فداي تو باد، خدا را حمد كرديم و آیه استرجاع خواندى، علت چيست؟

امام (ع)فرمود: پسرم! در اثنای راه مختصرى بخواب رفتم شخصى را ديدم كه سوار بر اسب بود و گفت: اين قوم سير مى ‏كنند و اجل هم به‌ سوی آنان درحرکت است، دانستم كه خبر مرگ ماست كه به ما داده‌شده است.

امام عليه‏السلام فرمود: سوگند به آن‌کسی كه بازگشت بندگان به‌سوی اوست ما برحقیم. على بن الحسين عليه‏السلام گفت: پس ما را باكى از مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم.

امام عليه‏السلام فرمود: خداوند تو را جزاى خير دهد آن‌گونه كه پدرى را به فرزندش جزاى خير دهد.

چون سپيده صبح دميد، امام پياده شد و نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با ياران خود حركت كردند؛ حر مى‏ خواست آن حضرت را به سمت كوفه حركت دهد ولى امام به‌شدت امتناع مى‏ كرد تا چاشتگاه كه به «نینوا» رسيدند، ناگاه سوارى از دور پديدار شد كه مسلح بود و از كوفه مى‏ آمد، همه ايستادند و او را تماشا مى‏ كردند، همین‌که رسيد به حر و همراهانش سلام كرد بی‌آنکه به امام حسين و اصحابش سلام كند، و بعد مكتوبى را به دست حر داد كه از عبيدالله بن زياد بود به اين مضمون:

چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آيد، حسين را نگاه‌دار و كار را بر او تنگ گير، و او را فرود مياور مگر در بيابان بى سنگر و بدون آب! و من به قاصد گفته ‏ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، والسلام.

حر خدمت امام آمد و نامه را براى آن حضرت قرائت كرد، امام به او فرمود: بگذار در «نینوا» و يا «غاضريات» و يا «شفيه» فرود آييم.

حر گفت: ممكن نيست زيرا عبيدالله اين آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!

زهير گفت: به خدا سوگند چنان مى ‏بينم كه پس‌ از این كار سخت‏تر گردد، اى پسر رسول خدا! قتال با اين گروه در اين ساعت براى ما آسان‌تر است از جنگ با آن‌ها كه بعد از این مى‏ آيند، به جان خودم قسم كه بعد از ايشان كسانى آيند كه ما طاقت مبارزه، با آن‌ها را نداريم.

امام عليه‏السلام فرمود: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمی‌کنم.

پس آن حضرت به حر التفات كرد و فرمود: كمى جلوتر برويم! پس مقدارى از مسافت را امام عليه‏السلام با حر و همراهانش پيمودند تا به زمين «كربلا» رسيدند.

 

اعمال روز اول ماه محرم

زیارت عاشورا