مسلم معین/ به نقل از مهر، امروز سالروز بمباران شیمیایی روستای “زرده” شهرستان دالاهو نیست، حتی از آن روزهایی هم نیست که یک نفر به قربانی های مظلوم روستای باصفای آن روزهای کرمانشاه اضافه شده باشد. امروز سالروز بمباران شیمیایی سردشت است اما نمی دانم چراهر بار سخن از کشتار با بمب های شیمیایی و میکروبی می شود،اهالی مظلوم این روستا در برابر چشمانم با تمام اندوه هایشان صف می کشند.
واقعیت این است که زرده با بیش از هزار و ۵۰۰ نفر جمعیت هنوز دور از چشمان دوربین ها و لنزهای نابینای حامی حقوق بشر که جانشان برای هولوکاست ها به لب می آید نفس می کشد. نفس هایی با طعم تاول و سرطان.
وقتی سخن از بمباران و سالروز و یادمانها می شود تازه یادمان می افتد که سی و یکم تیر ماه ۶۷ برای مردمان دیار زرده هم، نبردی با بی دفاعی هرچه تمام تر رخ داده است، جنایتی که به عنوان اولین جنگ با استفاده از گازهای عصبی ثبت شد ولی در نه در روز مبارزه با سلاح های شیمیایی و میکروبی که شاید در سالروز بمباران خود زرده هم آنچنان که باید به آن نمی پردازیم.
اجتماعی که در کنار بقعه ای مقدس در باور مردمان آن دیار، تبدیل به ۲۷۰ جسد یا به عبارت درست تر ۲۷۰ سند در یک لحظه برای حقوق بشر آمریکایی با بمب های ۲۵۰ کیلوگرمی شد.
سندی سیاه از چشمان سبز دخترکی که در میان عطر سبزه های تازه دامنه های دالاهو تا به حال بوی سبزی گندیده به مشامش نرسیده بود و چشمهای کوچکش روی شانه های بابا خوابی دردناک را تجربه نکرده بود.
گرچه برای چندمین بار اما به هر حال به قربانگاه اهالی زرده زدیم تا شاید تصاویری تازه از زخم های کهنه مردمان رنجور این دیار به سراسر دنیا مخابره کنیم و مردم و مسئولین کشور را نیز بار دیگر متوجه نیازهای این دهکده پرماجرا کنیم.
اهالی زرده به سختی به میانسالی می رسند
یکی از اهالی روستا در مورد روز واقعه به خبرنگار ما گفت: صبح آنروز در کنار بقعه بابا یادگار گرد آمده بودیم اما فکر نمی کردیم روز وداع بین پدران و پسران، و مادران و دخترانمان باشد.
قربانعلی حیدری اضافه کرد: رفت و آمد هواپیماهای شوم آن رو ز را هرگز فرا موش نمی کنم که بمب های خود را اطراف روستا رها کرد و دودهای زرد و سبز و سفید آن روزگار مردم را سیاه کرد.
وی ابتدا صدایش معمولی به نظر می رسید ولی بعدا سرفه های کوتاه و بریده اش را نمی توانست پنهان کند و با این حالش گفت: تا وقتی که یکی از روی بلندیها فریاد زد شیمیایی زدند، کسی گمان نمی کرد که این اتفاق افتاده باشد حتی من هم تصور می کردم فقط ترس مردم را برداشته است.
حیدری گفت: مردم حتی نمی دانستند که برای رهایی از این دودها و بوها باید چه کار کنند یکی سرش را زیر آب می کرد و یکی فقط سربندش را دور دهانش می پیچید اما مدت زیادی طول نکشید که از بابایادگار تا روستا هرجا را که نگاه می کردی جنازه ای افتاده بود و یا با بدنی نیمه جان دست و پا می زد.
وی افزود: آثار شیمیایی و نفس های دردناک مردم و حتی آثار روحی و روانی ناشی از آن روز سیاه به کنار، اما حقیقتا تولد فرزاندانی با نشانه بیماری های خطرناک مردم را بیشتر نا امید کرد.
وی همچنین ادامه داد: بسیاری از مردم این منطقه به سنین میانسالی نرسیده از دنیا می روند.
حیدری که چند تن از اعضای خانواده اش را در حادثه هولناک زرده از دست داده است کمی از کم توجهی مسئولین به نیازهای مردم گفت و از سرکشی های های یک بار در سال آنها گلایه کرد.
همه اینها گوشه ای از حادثه دهشتناکی است که بر روستای زرده گذشته است، روستایی که مردمش نیازمند توجه بیشتر مسئولین و رسانه ها هستند.
توجهی که شاید کمترین آن، جانباز شناخته شدن قربانیان ددمنشی های دیکتاتوری به نام صدام باشد.
واقعیت این است که زرده با بیش از هزار و ۵۰۰ نفر جمعیت هنوز دور از چشمان دوربین ها و لنزهای نابینای حامی حقوق بشر که جانشان برای هولوکاست ها به لب می آید نفس می کشد. نفس هایی با طعم تاول و سرطان.
وقتی سخن از بمباران و سالروز و یادمانها می شود تازه یادمان می افتد که سی و یکم تیر ماه ۶۷ برای مردمان دیار زرده هم، نبردی با بی دفاعی هرچه تمام تر رخ داده است، جنایتی که به عنوان اولین جنگ با استفاده از گازهای عصبی ثبت شد ولی در نه در روز مبارزه با سلاح های شیمیایی و میکروبی که شاید در سالروز بمباران خود زرده هم آنچنان که باید به آن نمی پردازیم.
اجتماعی که در کنار بقعه ای مقدس در باور مردمان آن دیار، تبدیل به ۲۷۰ جسد یا به عبارت درست تر ۲۷۰ سند در یک لحظه برای حقوق بشر آمریکایی با بمب های ۲۵۰ کیلوگرمی شد.
سندی سیاه از چشمان سبز دخترکی که در میان عطر سبزه های تازه دامنه های دالاهو تا به حال بوی سبزی گندیده به مشامش نرسیده بود و چشمهای کوچکش روی شانه های بابا خوابی دردناک را تجربه نکرده بود.
گرچه برای چندمین بار اما به هر حال به قربانگاه اهالی زرده زدیم تا شاید تصاویری تازه از زخم های کهنه مردمان رنجور این دیار به سراسر دنیا مخابره کنیم و مردم و مسئولین کشور را نیز بار دیگر متوجه نیازهای این دهکده پرماجرا کنیم.
اهالی زرده به سختی به میانسالی می رسند
یکی از اهالی روستا در مورد روز واقعه به خبرنگار ما گفت: صبح آنروز در کنار بقعه بابا یادگار گرد آمده بودیم اما فکر نمی کردیم روز وداع بین پدران و پسران، و مادران و دخترانمان باشد.
قربانعلی حیدری اضافه کرد: رفت و آمد هواپیماهای شوم آن رو ز را هرگز فرا موش نمی کنم که بمب های خود را اطراف روستا رها کرد و دودهای زرد و سبز و سفید آن روزگار مردم را سیاه کرد.
وی ابتدا صدایش معمولی به نظر می رسید ولی بعدا سرفه های کوتاه و بریده اش را نمی توانست پنهان کند و با این حالش گفت: تا وقتی که یکی از روی بلندیها فریاد زد شیمیایی زدند، کسی گمان نمی کرد که این اتفاق افتاده باشد حتی من هم تصور می کردم فقط ترس مردم را برداشته است.
حیدری گفت: مردم حتی نمی دانستند که برای رهایی از این دودها و بوها باید چه کار کنند یکی سرش را زیر آب می کرد و یکی فقط سربندش را دور دهانش می پیچید اما مدت زیادی طول نکشید که از بابایادگار تا روستا هرجا را که نگاه می کردی جنازه ای افتاده بود و یا با بدنی نیمه جان دست و پا می زد.
وی افزود: آثار شیمیایی و نفس های دردناک مردم و حتی آثار روحی و روانی ناشی از آن روز سیاه به کنار، اما حقیقتا تولد فرزاندانی با نشانه بیماری های خطرناک مردم را بیشتر نا امید کرد.
وی همچنین ادامه داد: بسیاری از مردم این منطقه به سنین میانسالی نرسیده از دنیا می روند.
حیدری که چند تن از اعضای خانواده اش را در حادثه هولناک زرده از دست داده است کمی از کم توجهی مسئولین به نیازهای مردم گفت و از سرکشی های های یک بار در سال آنها گلایه کرد.
همه اینها گوشه ای از حادثه دهشتناکی است که بر روستای زرده گذشته است، روستایی که مردمش نیازمند توجه بیشتر مسئولین و رسانه ها هستند.
توجهی که شاید کمترین آن، جانباز شناخته شدن قربانیان ددمنشی های دیکتاتوری به نام صدام باشد.