سایت بازی دراز1404/به دنبال گزارش از دیدار با خانواده شهید عیوضی، به خانه شهید غلامعلی باپیرزاده رفتیم.
شهید والا مقامی که شنیدن سرنوشت زندگی ایشان نیز برایم جالب شده بود.
در بین اعضاء خانواده ایشان برادر ، همسر و پسر بزرگوار شهید حضور داشتند.
یدالله باپیرزاده علاوه بر برادری همرزم ایشان نیز بوده است و در صحبتهای ایشان برداشت کردم چندین عملیات دو برادر با هم شرکت کرده بودند.
ابتدا ایشان زندگی نامه ایی از شهید را بیان کرد که به صورت خلاصه در این جا می نویسم :
شهید غلامعلی باپیرزاده ، در دومین روز تیر ماه در یک خانواده روستایی ومذهبی در سال 1327 چشم به جهان گشود.در همان آغاز کودکی حس هم نوع دوستی و شهامت در وجود ایشان نمایان بود و دارای یک اخلاق حسنه بود و به بزرگتر از خود احترام و یژه ایی می گذاشت.
از سال 1349 به مدت دوسال در ژاندارمری سابق در استان ماندران مشغول خدمت مقدس سربازی شد، و در زمان شروع حرکات انقلابی شرکت در راهپیمایی ها را وظیفه شرعی خود دانست و برادران خود را به این کار نیز ترغیب می کرد و حضوری پر رنگ و فعال داشت.
بعد از شروع جنگ تحمیلی به ندای امام لبیک گفت و در همان آغازین روزهای تشکیل نهاد بسیج مردمی به عضویت آن در آمد و در اکثر جبهه های غرب و جنوب کشور شرکت می کرد. در طول مدت ایامی که در جبهه بود چندین بار مجروح شد ، و بلافاصله بعد از بهبودی باز در جبهه حاضر می شد و بودن در خانه را برای خود ننگ می پنداشت .
برادر شهید از خاطره ی اولین بار جراحتش گفت : شهید در اولین مجروحیت در ناحیه دست و ران در بیمارستان بستری بود که آیت الله بهشتی به ملاقات ایشان می رود ، و به نشانه ی یادگاری در آن زمان یک اسکناس بیست تومانی را به او هدیه می دهد و پشت اسکناس را نیز امضاء ی کند. شهید بعد از مدتها این اسکناس را به برادرش نشان می دهد.
سرانجام در عملیات کربلای 4 در تاریخ دهم دی ماه سال شصت و پنج پیکر مطهر شهید به همراه هفت تن از همرزم هایش در آب غرق می شود که بعد از 13 روز جستجو سرانجام پیکر مقدس آنها در آب پیدا شد، اما دیگر پیکر هیچ کدام از آنها قابل شناسایی نبود و تنها چیزی که باعث شد پیکر ایشان از سایرین تشخیص داده شود همان یلدگاری شهید بهشتی بود که در جیب ایشان سالم مانده بود.
سرانجام بعد از 25 روز پیکر مطهر ایشان را به خانواده تحویل می دهند و در مزار شهدای روستای امامیه به خاک سپرده می شود.
از شهید والامقام شش فرزند به یادگار مانده است که همسر ایشان با مشقت و سختی زیاد به تربیت و نگهداری از آنها می پردازد.
پسر بزرگش از پدر چیز خاصی به یاد نداشت و گفت : دلیل به یاد نداشتن خاطره خاصی از پدرم حضور مداوم او در جبهه بود و کمتر در بین خانواده اش حضور داشت.
وی در پایان وظیفه خود را بعنوان فرزند شهید سنگین تر از دیگر جوانان هم سن خود دانست و افزود : ما نباید هدف و خواسته شهدا را فراموش کنیم و همواره باید راه آنها را ادامه دهیم.



