اراده کلی مردم ایران همچنان بر این است که مسیر استقلال، توسعه، پیشرفت و دستیابی به رفاه و آسایش و امنیت واقعی را طی کند و انشاءالله به یاری خداوند به این مقصود به طور کامل دست خواهیم یافت.
مقایسه شرایط پیش از انقلاب اسلامی با اوضاع امروز ایران بر اساس واقعیات تاریخی و مستندات موجود، حاکی از تحولات چشمگیر کشور در بخش های مختلف است. در چنین شرایطی که نظام جمهوری اسلامی هر روز با موفقیت و حرکت جدیدی در مسیر علم و پیشرفت گام می نهد، عده ای تحت تاثیر تبلیغات منفی دشمنان قرار گرفته و نزدیک است که در شبیخون فرهنگی، خود را تسلیم دروغ ها و وعده های پوچ ماهواره ای کنند.
حال اگرچه ملت ایران متحدانه در مسیر انقلاب اسلامی حرکت می کند و چهره واقعی استکبار و مهره های داخلی آن را به خوبی شناخته است اما جدای از افراد مغرض که انقلاب اسلامی را از پشت عینک دودی سران استثمار و استکبار می بینند عده ای نیز از سر غفلت و ناآگاهی و حل نشدن ابهامات تاریخی و شبهه های فکری شان در این وادی افتاده اند و مضافا در سطح جامعه با افرادی مواجه می شوند که بر سوالات ذهنی آنها بدون آنکه به دنبال پاسخ دقیق و علمی آن باشند، افزوده می شود. در این راستا برای پاسخگویی به برخی از سوالات این افراد و بررسی ماهیت تبلیغات منفی غرب و نیز برای شناخت بیشتر واقعیات امیدبخش پس از انقلاب گفت و گویی با مسعود رضائی پژوهشگر در عرصه تاریخ و کارشناس مسائل سیاسی داشته ایم که در ادامه می خوانیم:
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 57 شاهدیم که در طول سه دهه گذشته کشورهای غربی به سرکردگی آمریکا عمدتا از سه زاویه 1- انرژی هستهای 2- حقوق بشر و 3- تروریسم، نظام جمهوری اسلامی را در سطح بین المللی متهم کرده اند و متعاقب آن تحریم ها و تهدیدهایی را علیه ما داشته اند. در چنین شرایطی این سوال پیش می آید که چرا قبل از انقلاب اسلامی خبری از این تهدیدها و تحریمها نبود و آیا انقلاب با رفتارهای خود موجب بروز این مشکلات برای کشور شده است؟
با نگاهی عمیق و دقیق منطبق بر واقعیات تاریخی متوجه می شویم تفاوت عمده میان دوران قبل و بعد از انقلاب، به موضوع استقلال و ماهیت درونی نظام حاکم بر کشور بازمیگردد. قبل از انقلاب، رژیم وابسته ای که بر ایران حاکم بود احساس سرشکستگی و خواری را در جامعه به وجود آورده بود تا آنجا که مردم به دلیل تنفر از این ماهیت تصمیم گرفتند آن رژیم را کنار بزنند و یک نظام مستقل و با محتوای اسلامی روی کار آورند. ویژگیهای رژیم وابسته پهلوی و آنچه در ظاهر و باطن آن میگذشت را باید از همان ابتدای شکلگیری آن مورد توجه قرار دهیم و ببینیم در طول دوران حیات این رژیم، چه بر سر این کشور و ملت آمده است.
در ابتدا، رضاشاه با حمایت و پشتیبانی انگلیس قدرت را با یک کودتا به دست گرفت و سپس رویهای کاملا دیکتاتوری و مستبدانه را دنبال کرد. این واقعیت به حدی روشن و واضح است که مورد تایید دوستان و دشمنان او قرار دارد. در همین دوران است که قرارداد نفتی دارسی در سال 1312 مورد تجدیدنظر قرار میگیرد با این توجیه که قرار است در وضعیت ایران برای برخورداری از منابع نفتی خود بهبودی حاصل شود اما ماهیت قرارداد جدید به گونهای بود که سلطه بیگانه بر منبع ثروت این کشور را به مدت 30 سال بیشتر از آنچه که در قرارداد دارسی تعیین شده بود تثبیت کرد و این یکی از نشانههای بارز خدمتگزاری رژیم پهلوی به بیگانه از همان ابتدای کار است.
در دوره محمدرضا پهلوی اگرچه نهضت ملی شدن صنعت نفت را داشتیم ولی تحت فشارهای دو استعمارگر کهنه و نو یعنی انگلیس و امریکا و همچنین با توطئهگری عوامل داخلی آنها، این نهضت نیز طی یک کودتا به شکست انجامید و مسیری که مردم ایران برای برخورداری از حقوق مسلم خویش آغاز کرده بودند، مسدود شد و مجدداً بیگانگان بر منابع عظیم نفتی ایران مسلط شدند.
این وضعیت تا زمان پیروزی انقلاب ادامه داشت و این یکی از جنبههای منفی عملکرد رژیم پهلوی است که موجب شد مردم ایران نتوانند از آنچه که متعلق به خودشان است به نحو احسن استفاده کنند. البته در آن دوران ما چالشی تحت عنوان انرژی هستهای نداشتیم. اما اگر به تحولاتی که در موضوع نفت صورت گرفته توجه کنیم متوجه میشویم که در آن زمان امریکا و انگلیس برای اینکه بتوانند به منافع نامشروع خودشان در ایران دست پیدا کنند تلاشهای فراوانی را صورت دادند که مورد اعتراض شاه هم نبود.
| دشمنان ما بهتر از خود ما میدانند که ما چه کردهایم و در آستانه چه تحول عظیم و چشمگیری قرار داریم. این همه جوش و تقلای آنها هم ناشی از دانستن همین واقعیت است. هسته مرکزی تمامی این دستاوردها و پیشرفتها نیز در خودباوری و امیدواری مردم ایران است. بنابراین آنها هم همین هسته مرکزی را نشانه رفتهاند. |
آن ایام در واقع نفت مهمترین و باارزشترین منبع انرژی در جهان و بزرگترین سرمایه برای ایران محسوب میشد و دیدیم که وقتی ایرانیان قصد داشتند این منبع انرژی و ثروت ملی را به دست خودشان بگیرند امریکا و انگلیس با طراحی یک کودتای بزرگ و با همکاری دیگر کشورهای اروپایی و همپیمانان خودشان این حرکت حقجویانه و استقلالطلبانه ایرانیان را به شکست کشاندند و پس از این واقعه تلخ است که آرامش بر روابط ایران و غرب حاکم میشود. به عبارتی اگر امریکاییها و انگلیسیها در کودتای خودشان علیه نهضت ملی نفت شکست خورده بودند و شاه امکان بازگشت به ایران را پیدا نمیکرد ما برای سالهای سال شاهد درگیری و چالش بین آنها و مردم ایران بودیم.
حال اگر همین موضوع را مقایسه کنیم با وضعیت حاضر در زمینه فناوری صلحآمیز هستهای به عنوان یک منبع جدید و نو در عرصه انرژی و ثروت و قدرت ملی، مشاهده میشود که ملت ایران حرکتی را برای دستیابی به استقلال در تولید و بهرهبرداری انرژی هستهای شروع کرده است و مجدداً جبهه استکبار به دنبال آن است تا حرکت ملت ایران را به شکست بکشانند و چون به دلیل مقاومت مردم تحت مدیریت مقام معظم رهبری به این هدف خودشان نرسیدهاند، هر روز چالش و درگیری تازه ای را در سطح داخلی و بین المللی برای جمهوری اسلامی ایجاد می کنند و کاملا مشخص است که از نظر آنها دامنه چالش ها باید تا جایی ادامه پیدا کند که همان واقعه شکست مردم ایران در نهضت ملی نفت تکرار شود و آنها بتوانند بر این حوزه بسیار مهم از اقتدار ملی ایرانیان مسلط شوند.
اما این بار ملت ایران با مقاومت سرسختانه خود قصد دارد وضعیت معکوسی را به آنها تحمیل کند و با ایستادگی بر مواضع حق خود، اقتدار نظام جمهوری اسلامی ایران در عرصه انرژی صلح آمیز هسته ای را به حدی برساند که امریکا و انگلیس و دیگر دشمنان به ناامیدی کامل در عرصه شکست ایرانیان برسند. قطعا اگر به آن مرحله برسیم این چالش ها به نوعی فروکش میکند و ما اکنون در حال مشاهده طلیعه این وضعیت هستیم.دشمنان تقریبا به نیمهراه این تحلیل رسیده اند که مردم ایران در این موضع خود کاملا استوارند.
اما هر چه بود در رژیم پهلوی تحریمها و تهدیدهای امروزی وجود نداشت؛ ایران از چالش های کمتری برخوردار بود و آسایش و امنیت داخلی و خارجی کشور نیز به نسبت وضعیت امروز بیشتر بود.
با توجه به آنچه بیان شد باید گفت ما خوبی و بدی وضعیت را نمیتوانیم صرفا بر مبنای این که چالشی وجود دارد یا ندارد، ارزیابی کنیم. بلکه باید این نکته را مورد تأمل قرار دهیم که اگر چالشی وجود دارد، علت آن چیست؟ علت چالش موجود میان ایران و جبهه استکبار، مقاومت ملی و اسلامی مردم ایران و تاکید آنان بر حق مسلم خودشان است. اگر در رژیم پهلوی چالشی وجود نداشت به این دلیل بود که توطئههای بیگانگان به ثمر رسیده بود و مردم ایران تحت حاکمیت یک رژیم وابسته و بیاراده به سکوت و سکون کشانده شده بودند.
طبعاً آن سکوت و آرامش و وضعیت بظاهر بدون چالش کشور هیچ ارزشی نداشت بلکه کاملا ضدارزش بود. در مقابل، چالش های امروز و به تعبیری تنش هایی که امروز در روابط ایران با قدرت های بین المللی وجود دارد نه تنها منفی نیست بلکه باعث افتخار ما و حرکتی به سمت تعالی و پیشرفت است.
در خصوص متهم کردن ایران به حمایت از تروریسم که بعد از انقلاب از سوی غرب مطرح می شود چه می توان گفت؟
اساسا دولت هایی که بعد از انقلاب، اتهام تروریسم را علیه نظام جمهوری اسلامی مطرح می کنند، منظورشان کمک ایران به نهضتهای آزادی بخش و بخصوص حمایت از مقاومت ملت فلسطین و لبنان در مقابل صهیونیستها است. در زمان سابق مردم ایران را متهم به تروریسم نمیکردند، به این دلیل که رژیم شاهنشاهی نه تنها دغدغه کمک به نهضتهای آزادیبخش و ملت فلسطین و لبنان در برابر اسرائیل را نداشت بلکه خودش یار و همراه رژیم صهیونیستی بود.
به صهیونیستها نفت میفروخت و با توسعه روزافزون روابط سیاسی و اقتصادی با این رژیم که در محاصره کشورهای مخالف خود قرار داشت، فضای تنفسی مناسبی را برای آنها در منطقه به وجود میآورد. شاه همچنین در حوزه مسائل امنیتی و پلیسی با آنها ارتباط داشت و در مجموع باید گفت یک همپیمان بسیار قوی و محکم برای صهیونیسم در منطقه محسوب میشد. در چنان شرایطی طبیعی بود که رژیم حاکم بر ایران نباید از سوی آمریکا و دیگر کشورهای غربی به حمایت از تروریسم متهم شود.
اما بعد از انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام اسلامی و انسانی و معتقد به حفظ کرامت و حقوق انسانها و نیز آرمان های متعالی مکتب اسلام در تمام دنیا و منطقه، به حمایت از مردم فلسطین و مردم لبنان برخاست و اشغال جنایتکارانه سرزمین اسلامی قدس را محکوم کرد. در این وضعیت است که نظام جمهوری اسلامی ایران به تروریسم محکوم میشود.
| این درست است که مسائل و مشکلاتی در عرصه معیشتی جامعه وجود دارد اما این هرگز به معنای پشیمانی مردم از انقلاب نیست. سند این ادعا، حضور و حرکت عظیم مردم در مناسبتهای مختلف مثل 22 بهمن است.سند این ادعا استقامت مردم در برابر تحریمهایی است که تنها بخشی از آن قادر بود هر ملت و دولت دیگری را به زانو درآورد. |
از نظر امریکا هرگونه حرکتی خلاف منافع صهیونیسم، چه در منطقه خاورمیانه و چه در سطح صهیونیسم جهانی، یک حرکت تروریستی محسوب میشود و صدالبته با توجه به ابزار بسیار گسترده و پیشرفته رسانهای و تبلیغاتی و سیاسی خود، این اتهام را مرتبا تکرار میکنند و به راههای گوناگون مثل فیلم، نمایش، شعر و انواع و اقسام روش ها این مسائل را در افکار عمومی دنیا رواج میدهند.
در چنین شرایطی ما چه وظیفه ای داریم؟
وظیفه ای که ما در این شرایط داریم، توجه به حقانیت موضوع است. یعنی باید بر این نکته تأمل کنیم که آیا دفاع از یک ملت مظلوم و تقویت جبهه مقاومت در برابر صهیونیستهای اشغالگر که دامنه این اشغالگری در صورتی که مقاومتی در برابرش نباشد هر روز گسترش بیشتری پیدا خواهد کرد، تروریسم است یا خیر؟ اگر معتقدیم که نیست پس نباید باکی از این داشته باشیم که آنها ما را به تروریسم متهم کنند و باید به راه حقی که در پیش گرفتهایم ادامه دهیم.
مسائل مربوط به حقوق بشر چطور قابل ارزیابی است؟ چرا آنها یکسره ما را به نقض حقوق بشر متهم می کنند؟ آیا قبل از انقلاب هم چنین اتهامی از سوی غرب علیه ایران مطرح بود؟
در حوزه مسائل حقوق بشر نیز این مسئله عمدتاً بعد از روی کار آمدن جیمی کارتر در اواسط سال 55 در مورد ایران مطرح شد و این در حالی بود که شدیدترین سرکوبها در ایران توسط رژیم شاه تا پیش از این وجود داشت اما علیرغم این همه شاه به عنوان یک رهبر عالیقدر و مقتدر مورد تمجید دولتهای غربی بود و آنها هم هیچ مشکلی در ارتباط با او نداشتند، و منافع بسیار کلانی را از ارتباط با شاه نصیب خود میساختند.
البته گاهی در بعضی مطبوعات و سازمانها مقاله یا خبری در مورد شکنجه و امثالهم در ایران درز پیدا می کرد که در حقیقت بیشتر از باب خالی نبودن عریضه بود اما اینکه یک حرکت هماهنگ انتقادی نسبت به مسئله حقوق بشر در ایران وجود داشته باشد و دولتها به عنوان یک حرکت منسجم علیه رژیم شاه اقدامی را رسما انجام دهند، هرگز چنین چیزی مشاهده نمیشد. اما با روی کار آمدن دولت کارتر یک سری مسائل حقوق بشری نه تنها در خصوص ایران بلکه به عنوان سیاست و شعار کلی دولت کارتر در سطح جهان مطرح شد.
در اینجا باید به یک نکته مهم توجه کنیم. تقریبا از اواسط سال 55 به بعد دیگر هیچ حرکت نظامی و مسلحانه جدی علیه رژیم شاه وجود نداشت. بسیاری از روحانیون مبارز و سرشناس دستگیر و زندانی شده بودند و جمع زیادی از آنها نیز در تبعید و تحت نظر قرار داشتند. نیروهای سازمان مجاهدین خلق ( منافقین) عمدتا دستگیر شده و تعداد زیادشان کشته شده بودند، همچنین به لحاظ ایدئولوژیک دچار استحاله شده و توان این سازمان به طور کلی از بین رفته بود.
سازمان چریکهای فدائی خلق نیز به همین ترتیب بود؛ آنها هم در درگیریهای مختلفی که وجود داشت از بین رفته بودند و بخصوص بعد از کشته شدن حمید اشرف باید گفت بکلی توان مبارزاتی خود را از دست دادند. نیروهای مسلح اسلامی هم توش و توان چندانی برای فعالیت مسلحانه علیه رژیم نداشتند. در عین حال، این وضعیت به معنای پیروزی و استحکام واقعی رژیم شاه نبود. البته شاه و اطرافیان او، به دلیل سطحینگری چنین میپنداشتند که آنها بر تمامی مشکلات و مخالفتها فائق آمدهاند و در ثبات کامل به سر میبرند اما آمریکاییها که کمی عمیقتر به مسائل نگاه میکردند، آتش زیر خاکستر را نیز به چشم میدیدند و در پی آن بودند تا با اتخاذ بعضی روشها، این آتش را نیز خاموش سازند.
در چنین وضعیتی است که آقای کارتر و تیم دموکرات همراه او تشخیص میدهد که با به دست گرفتن پرچم شعار حقوق بشر میتواند جلب توجه کند و نگاه نیروهای اسلامگرا در منطقه خاورمیانه و ایران و نیروهای مبارز در کشورهای دیگر را به امریکا تا حدی مثبت سازد. در واقع هدف شعار حقوق بشر کارتری این بود که وضعیت را به گونهای در آورد که فشار را از روی سر جنبشها و نهضتهای انقلابی کم کند و روی خوشی از طرف امریکا به آنها نشان داده بشود تا این خفقان و سکوت مطلق باعث نوعی انفجار نشود.
پیشبینی دولت کارتر و محققین سیاسی همراه او این بود که اگر این اختناق شدید در کشورهای وابسته به امریکا ادامه یابد اگرچه ظاهراً سکوت و آرامشی به چشم میخورد اما یک انفجار در این کشورهای وابسته به وجود خواهد آمد. هدف کلی امریکا جلوگیری از این انفجار با استفاده از روش حقوق بشری به منظور کاهش فشارها و جلب توجه نیروهای مخالف به سمت خودش بود.
یعنی نیروهای مخالفی که مثلا در ایران وجود دارند به امریکا به عنوان ناجی ملت ایران یا به عنوان منتقد دولت شاهنشاهی ایران نگاه کنند. در این صورت امریکا خودش میدانست که چطور به این نیروها جهت دهد و حرکتشان را به سمتی ببرد که دیگر به انقلاب ختم نشود و حداکثر اتفاقی که رخ دهد این باشد که محمدرضا پهلوی برود و پسرش به جای او بنشیند، یا در دیگر کشورهای وابسته، ساختار و چارچوب کلی نظام حاکم به هم نخورد و حداکثر آن باشد که دیکتاتور حاضر برود و فرد وابسته دیگری در چارچوب همان ساختار زمام امور را به دست گیرد که طبعاً در این شرایط، منافع کلی آمریکا حفظ میشد. برای کاخ سفید نیز مهمترین اصل، حفظ منافعش بود و نه بودن این یا آن فرد.
| امروز ما موشک را خودمان میسازیم و مستقر میکنیم و اختیار آن نیز تماماً به دست خودمان است. هرچه هم میگذرد بر سطح فنی و تکنولوژیک آنها افزوده میشود. امروز ما با تصمیم و اراده خودمان میتوانیم برای صدور و فروش این موشکها به دیگر کشورهایی که صلاح بدانیم نیز اقدام کنیم. در افق دید شاه و نظام شاهنشاهی اصلاً و ابداً چنین چیزهایی وجود نداشت. |
این وضعیت کلی بود که از سوی دولت آمریکا و تیم آقای کارتر دنبال میشد و امید زیادی به موفقیت آن بسته بودند اما سیر وقایع و تحولات در ایران به سمت و سویی رفت که این نقشه را با تمام سنجیدگی و دقت آن، به شکست کشانید و آنها به نتیجه مطلوب خود نرسیدند.
بعد از پیروزی انقلاب در ایران، دولت آقای کارتر مورد انتقاد بعضی از طیفهای سیاسی درون امریکا و نیز برخی عوامل رژیم پهلوی قرار گرفت که شما باعث شدید در ایران انقلاب صورت بگیرد؛ چون تئوری غلطی داشتید و فکر کردید که میتوانید با شعار حقوق بشر و باز کردن نمایشی فضای سیاسی در کشور، انقلاب را مهار کنید.
البته این تحلیل که اقدامات کارتر موجب شکلگیری انقلاب و سقوط رژیم پهلوی شد،کاملاً غلط است. اگر کارتر هم آن کارها را نمیکرد و آن شعارها را نمی داد ایران آماده یک انقلاب بود. در واقع ایران در درگاه انقلاب ایستاده بود. کارتر میخواست با کاستن از فشار اختناق و استبداد، جلوی انقلاب را بگیرد اما چون انرژی نهفته در بطن جامعه ایران زیاد بود، فوران کرد و طرح کارتر را در خودش غرق کرد.
این ماهیت طرح مسائل حقوق بشری درباره ایران در دوران قبل از انقلاب بود اما پس از انقلاب، آمریکاییها واقعا برای فشار آوردن به نظام جمهوری اسلامی برای به زانو درآوردن آن دست به طرح چنین مسألهای میزنند و با تبلیغات بسیار زیادی آن را پی می گیرند که نمونه بارز آن همین انتشار گزارشهای بازرس ویژه حقوق بشری است. حال آنکه همه می دانیم و به تجربه ثابت شده است، آمریکا و غرب در صورتی که منافعشان ایجاب کند از پایمال کردن اساسیترین حقوق انسانها نیز خودداری نمیکنند و حتی از کشتار آنها نیز برای حفظ منافع خود ابایی ندارند.
البته ناگفته نماند که ما فارغ از این گونه دعاوی حقوق بشری فریبکارانه، باید با توجه به اصول اسلامی و نیز با در نظر داشتن مصالح و منافع کشور و نظام، تلاش کنیم تا حقوق اساسی آحاد ملت ایران بخوبی حفظ و رعایت شود. این موضوع فینفسه دارای اهمیت ویژهای است و البته در کنار آن همچنین موجب میشود تا بهانهای نیز به دست دشمنان برای تبلیغات منفی علیه نظام نیفتد.
بدیهی است اگر بعضی اقدامات توسط عناصر ناآگاه یا خودسر و غیرمسئول در کشورمان صورت گیرد که نه تنها از نظر بیگانگان، بلکه از نظر خودمان هم اقدام درستی نباشد، ما خود باید بیش از دیگران نسبت به این مسائل به دلیل نقض اصول اسلامی و انسانی و ملی حساس باشیم و با جدیت از استمرار و تکرار آنها جلوگیری نماییم.
عده ای معتقدند اگر مردم در سال 57 به سمت انقلاب نمیرفتند و ثبات و امنیت در کشور حفظ میشد، شاه هم به تدریج در مسیر توسعه و پیشرفت گام میگذارد کما این که بعضی کارها شروع شده بود و به عنوان نمونه در بحث انرژی هستهای تا حدودی وارد شده بود، بعضی کارخانهها در کشور ساخته شده بود و به هرحال کارهای عمرانی در کشور در حال انجام بود. لذا اگر انقلاب هم نمیشد به همان پیشرفتهایی که بعد از انقلاب رسیدهایم، میرسیدیم ضمن آن که مسائل و مشکلات بعد از انقلاب را نداشتیم و تهدیدهای مختلف در زمینههای نظامی و سیاسی و تبلیغاتی نیز متوجه ما نبود.
اولین نکتهای که در این زمینه به ذهن میرسد این است که واقعاً چطور میشود مردم ایران در آن زمان همه این چیزهایی که گفته میشود را میشنیدند؛ مثلاً میشنیدند که شاه می گوید میخواهیم به دروازههای تمدن بزرگ برسیم، میخواهیم انرژی اتمی داشته باشیم، میخواهیم مترو داشته باشیم، توسعه صنعتی داشته باشیم، قویترین ارتش را در منطقه داشته باشیم و خلاصه انبوهی از این ادعاهای بزرگ را میشنیدند اما باز هم انقلاب کردند؟
این مردم به چه دلیل به خیابانها ریختند؟ چه مشکلی داشتند؟ اگر این حرفها و شعارهای قشنگ بر اساس صداقت بود و واقعاً قرار بود اجرا شود پس چرا مردم علیه او قیام کردند؟ چرا هر چه شاه میگفت وقتی شما به خیابانها میریزید باعث میشوید از آن پیشرفتها باز بمانید، مردم اصلاً اعتنایی نمیکردند و بلکه این گونه سخنان را مسخره میکردند؟
در واقع عبارت «دروازههای تمدن بزرگ» تبدیل شده بود به یک مفهوم و واژه و عبارت مسخره برای مردم. سؤال اینجاست که مردم چه تجربهای داشتند که اصلاً نمیتوانستند این گونه شعارها را باور کنند و بپذیرند؟ این برمیگردد به حافظه تاریخی مردم. آنها میدیدند که شاه اگر چه شعار پیشرفت را میدهد اما ملت ایران نیروی متخصص و طراح و کارگردان این پیشرفت نیست بلکه شرکتهای خارجی هستند که با سودهای بسیار کلان و بدون اغراق، چپاولگرانه در ایران شروع به کار کردهاند و اقداماتی که بیشتر جنبه فرمالیته داشت را انجام میدادند. مثلاً اوج صنعت اتومبیلسازی در ایران، بعد از سالها فعالیت رسیده بود به پیکان که تماماً مونتاژ بود. البته ما در دوران بعد از انقلاب هم در این زمینه مونتاژ داشتیم اما حرکتها در چارچوب انتقال تکنولوژی و افزایش توان طراحی و ساخت داخلی بود. لذا مردم در آن زمان این واقعیات را میدیدند.
| رژیم پهلوی حداکثر پیشرفت را در این میدید که امریکاییها یا اروپاییها برایمان نیروگاه اتمی بسازند. حداکثر افق دیدش این بود که مثلا امریکاییها به نام ایران ماهواره به فضا پرتاب کنند. اما بعد از انقلاب افق دید این شد که ما خودمان باید تبدیل شویم به یک کشور سازنده ماهواره و تجهیزات پرتاب کننده ماهواره و در چشمانداز آیندهمان تبدیل شویم به کشوری که برای کشورهای دیگر ماهواره به فضا میفرستد. |
در مورد انرژی اتمی هم شاه شعار میداد، اما برای مردم این موضوع روشن بود که اساساً متخصصان ایرانی در این قضیه هیچ کارهاند و تمام کار به دست شرکتها و متخصصان خارجی است. مردم ایران بخوبی این نکته را درک میکردند که با توجه به وضعیت سیاسی و فرهنگی حاکم بر رژیم پهلوی، رسیدن به توان داخلی برای مدیریت و برنامهریزی و ساخت نیروگاهها و تجهیزات هستهای، چیزی در حد محال است و لذا نیروگاههای هستهای حتی در صورت ساخت، زمینهای برای تسلط بیشتر بیگانگان بر کشور ما خواهند بود چراکه هم سود سرشار ناشی از ساخت این نیروگاهها به جیب آنها میرفت و هم مدیریت آنها بر عهده دیگران قرار داشت و ما را بیش از پیش وابسته به خارجی میکرد.
این در حالی است که امروز مردم میتوانند وضعیت موجود در زمینه مسائل هستهای که با توان و تخصص داخلی در مسیر پیشرفت و توسعه حرکت میکند را ببینند و آن را با آنچه در دوران گذشته وجود داشت، مقایسه کنند و این همه در حالی است که ما با انواع و اقسام کارشکنیها و تحریمها نیز مواجهیم و به امید خدا روزی که این مسائل را پشت سر گذاریم، خواهیم توانست با قدرت و سرعت بیشتری مسیر توسعه و ترقی در این زمینه را طی کینم.
در حوزه ارتش، مردم ایران شعارهای پرطمطراق شاه را میشنیدند که خود را فرمانده پنجمین ارتش دنیا میدانست اما برای همه مثل روز روشن بود که این ارتش اولاً ساخته و پرداخته نیروهای داخلی نیست و بسیاری از امور تخصصی آن از دسترس افسران و درجهداران ایرانی خارج است و مسئولیت آنها برعهده مستشاران فنی و نظامی آمریکایی قرار دارد و ثانیاً در جهتگیریهای کلان نیز این ارتش صرفاً در چهارچوب سیاستهای امریکا امکان فعالیت خواهد داشت و به عبارت دیگر حافظ منافع ایالات متحده در منطقه محسوب میشود.
در حقیقت برای مردم ایران مسلم بود که اگر این ارتش به ارتش اول دنیا هم تبدیل شود، ارتش ملی و ایرانی به معنای واقعی کلمه نیست. اما بعد از انقلاب در زمینه ارتش و نیروهای نظامی کشور چه اتفاقی افتاد؟ امروز ارتش جمهوری اسلامی ایران به مرحلهای رسیده است که با تکیه بر توان داخلی به بزرگترین و قویترین ارتش منطقه تبدیل شده است و در مسیر تبدیل شدن به یکی از بزرگترین قدرتهای نظامی دنیا قرار دارد. چنین ارتشی مایه افتخار و عزت ملت ایران خواهد بود و نه مجری سیاستهای بیگانگان و حافظ منافع آنها.
از این نمونهها میتوان نتیجه گرفت که درد مردم ایران در آن زمان، درد استقلال بود. وضعیت موجود در رژیم پهلوی که برای حکومت آن واقعاً میتوان تعبیر نوکر بیگانه را به کار برد، برای مردم ایران بسیار زجرآور شده بود. برای مردم ایران مشاهده این وضعیت غیرقابل تحمل بود که با وجود ماهیت و فرهنگ و پیشینه اسلامی، کشورشان را وابسته و ابزار دست دولتهای ظالم و ضداسلام در سرکوب دیگر ملتهای مسلمان منطقه ببینند.
بنابراین شعارهای شاه اصلاً برای مردم جا نمیافتاد و آنهایی که میگویند اگر رژیم شاه ادامه پیدا میکرد، ما به چه مراحلی میرسیدیم، به این نکته توجه ندارند که اساساً در آن رژیم، رویه موجود، اتکا به نیروهای داخلی نبود. رویه موجود، رویه پول دادن به خارجی برای حضور در ایران و استقرار بعضی صنایع یا وارد کردن بعضی تسلیحات و اداره آن توسط خودشان بود. این رویه اگر تا صد سال دیگر هم ادامه پیدا می کرد، هرگز منافعی برای ملت ایران نداشت. البته ممکن بود بعضی ظواهر در کشور ما شکل بگیرد اما باطن قضیه برای مردم روشن بود و این باطن به هیچ وجه مورد قبول مردم نبود.
یعنی آن استقلال هم به تدریج کسب نمیشد؟
نه، برای این که اصلاً مسیر حرکت به سوی استقلال نبود و همه چیز در مسیر وابستگی بیشتر به بیگانه در حرکت بود. به عنوان نمونه خوب است طی مصاحبهای با افسران و همافرانی که در رژیم پهلوی مشغول به کار در نیروی هوایی بودند و علیالظاهر هم این نیرو در منطقه قدرتمندترین نیروی هوایی به شمار میآمد سؤال شود که وقتی یک هواپیما خراب میشد، روال تعمیر آن چگونه بود؟ ما خودمان چقدر در تعمیر یک هواپیما تخصص داشتیم؟ یک دستگاه رادار اگر خراب میشد چه اتفاقی میافتاد؟ یک تانک اگر خراب میشد چه اتفاقی میافتاد؟ صنایع نظامی ما به نسبت سطح تکنولوژیک همان زمان چقدر پیشرفت کرده بود؟
اما بعد از انقلاب چه اتفاقی افتاد؟ ما امروز در عرصه نظامی پیشرفتهترین موشکها را میسازیم و همچنین گام در مسیر طراحی و ساخت جنگنده گذاشتهایم. ماهواره به فضا میفرستیم و اخیرا نیز فاز جدیدی را در این زمینه که همان فرستادن موجود زنده به فضا بود را با موفقیت آغاز کردیم.
در بحث انرژی اتمی هم که نیازی به توضیح نیست و به گواهی مقامات و سازمانهای تخصصی بینالمللی در این زمینه، به بالاترین مراحل دانش هستهای رسیدهایم. این همه موجب شده است که چشم جهان به ایران خیره بماند و انگشت حیرت به دندان بگزند و البته از سر خشم و حسادت، انواع و اقسام تهمتها را برای کارشکنی در مسیر پیشرفت ملت ایران مطرح سازند.
این یک تغییر مسیر انسانی و بیداری اسلامی بود که اتفاق افتاد و دستاوردهای بسیار بزرگی را به دنبال داشت. این نکته هم قابل ملاحظه است که در رژیم شاه با توجه به همان سال 57 و تا سال 57، اساساً رویه رژیم شاه مبتنی بر ظاهرسازی در بعضی از شهرهای بزرگ بود. بعضی از مراکز استانها مثل تهران، شیراز، تبریز، مشهد و چند شهر بزرگ.
| یک سری چارچوبهای بینالمللی وجود دارند که همه کشورها لاجرم باید فعالیتهای خود را در آن چارچوبها انجام دهند و طبعاً این به معنای عدم استقلال نیست. منظور از استقلال این است که کسی نتواند اراده خود را بر ما تحمیل کند و ما نیز مجبور نباشیم به میل کشورهای سلطهگر به مسیر خاصی برویم. |
اگر رژیم شاه یک مسیر توسعه واقعی را در کشور دنبال میکرد، قاعدتاً میبایست مظاهر و مصادیق آن در کشور نمایان میشد. البته ناگفته نماند که در چند شهر انگشتشمار بزرگ برخی اقدامات عمرانی صورت گرفته بود اما حتی در زمینه عمران شهرها و روستاها نیز اقدامات رژیم پهلوی به همین چند شهر و آن هم مناطق خاصی از این شهرها محدود مانده بود.
شاید امروز با توجه به شرایطی که در کشور وجود دارد باور این حرف برای نسل جوان مشکل باشد که حتی بخشهای وسیعی از کشور از داشتن آب آشامیدنی سالم به عنوان اولین و ضروریترین مایحتاج زندگی محروم بود و اهالی این مملکت به واسطه آشامیدن و مصرف آب ناسالم مبتلا به انواع بیماریهای رودهای و پوستی بودند.
تأمین آب آشامیدنی سالم که یک کار پیچیده مثل انرژی هستهای نبود که نیاز به تخصصهای عجیب و غریب داشته باشد. در صورتی که رویه رژیم پهلوی بر توسعه همه جانبه کشور قرار داشت، این امکان بود که با توجه به شرایط اقتصادی و سیاسی کشور در آن زمان بسیاری از روستاها و شهرستانها از این نعمت برخوردار شوند. در زمینه برق و جاده و گاز و غیره و غیره هم همینطور.بنابراین رژیم شاه اساساً در یک مسیر کاملاً انحرافی قرار داشت که هیچ گاه به سر منزل مقصود مورد نظر ملت ایران نمیرسید و جز با انقلاب نمیشد آن وضعیت را اصلاح کرد.
برخی این گونه میگویند که برای ما پیشرفت مهم است. به فرض که در رژیم پهلوی وابستگی هم بود، اهمیتی نداشت. در این زمنیه مثال میزنند که برخی کشورهای عربی منطقه اگرچه تحت سلطه شدید استعمارند اما پیشرفت هم دارند و مورد هجمه و فشار بینالمللی هم نیستند. این عده همچنین میگویند همین الان هم ما استقلال نداریم و وابستگی شدیدی داریم. صنایعمان وابسته است و خودرویی که در داخل کشور ساخته میشود، قطعاتش از جای دیگری میآید و در اینجا مونتاژ میشود. بنابراین به اعتقاد این عده ما امروز از یک طرف استقلال نداریم و از سوی دیگر نیز تحت فشار هستیم.
وقتی از استقلال صحبت میشود، مهمترین نکته در این مبحث آن است که خودمان توان تصمیمگیری داشته باشیم. استقلال در تصمیمگیری یعنی آنچه را که منافع ملی خودمان در حوزههای سیاسی، اقتصادی و نظامی تشخیص میدهیم انجام دهیم. البته پرواضح است که یک سری چارچوبهای بینالمللی وجود دارند که همه کشورها لاجرم باید فعالیتهای خود را در آن چارچوبها انجام دهند و طبعاً این به معنای عدم استقلال نیست. منظور از استقلال این است که کسی نتواند اراده خود را بر ما تحمیل کند و ما نیز مجبور نباشیم به میل کشورهای سلطهگر به مسیر خاصی برویم.
اگر نتیجه دستور آن کشورها و پیروی ما، پیشرفت و آسایش و امنیت باشد، خوب نیست؟
به شرطی که اینطور باشد، اما ما تجربه کردیم و دیدیم اینگونه نیست و منافع ملی ما به این ترتیب تأمین نمیشود. به عنوان مثال، در حوزه نظامی اگرچه شاه شخصاً بلندپروازیهایی داشت اما از طرف دیگر از سال 1971 بر مبنای دکترین نیکسون با هدف تأمین منافع منطقهای آمریکا، ایران به یک پایگاه نظامی بزرگ تبدیل میشود و جالب این که آمریکا هزینههای مالی این طرح نظامی را بر رژیم پهلوی و در واقع ملت ایران تحمیل میکند. به این ترتیب ما در چارچوب این سیاست که هم مبتنی بر امیال بلندپروازانه شاه بود و هم مبتنی بر دکترین نیکسون، به زرادخانه امریکا در منطقه تبدیل شدیم.
حجم خریدهای نظامی ما به حدی بود که بسیاری از فرماندهان نظامی داخل اعتراض داشتند که ما اساساً قدرت جذب این همه تسلیحات را نداریم. مثلاً در خاطرات اسدالله علم آمده است که تیمسار خاتمی فرمانده نیروی هوایی به خریدهای بیرویه هواپیما اعتراض دارد و میگوید اصلاً ما قدرت جذب این همه هواپیما را نداریم. نه تجهیزات کنترلش را داریم، نه خلبانش را داریم، و نه هیچ چیز دیگری. فقط صرف سرمایه و هزینه است. لذا ما در چارچوب سیاستهای امریکا پیش میرفتیم و بخش بسیار زیادی از بودجه صرف خرید تسلیحات میشد.
این در حالی بود که با رجوع به خاطرات همین رجال پهلوی میبینیم که در بسیاری از نقاط کشور ما کمبودهای بسیار زیادی وجود داشت. به عنوان نمونه آقای عبدالمجید مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه رژیم پهلوی در صفحه 49 از خاطرات خود راجع به درخواستهای مردم از مسئولان در سالهای اوایل دهه 50 چنین میگوید: «اینها بیشتر تقاضاهایشان در حد ساخت و ایجاد یک قبرستان، ایجاد یک درمانگاه، ایجاد یک فرض کنید... فاضلاب، مدرسه و این قبیل چیزها بود.»
در حالی که مردم به لحاظ ضروریات اولیه زندگی خود دچار چنین تنگناهایی بودند، آمریکا در زمینه فروش تسلیحات نظامی به ایران به اسم تجهیز و تقویت ارتش شاهنشاهی، سودهایی را نصیب خود میساخت که براستی حیرتانگیز است. برای روشن شدن این قضیه نیز بد نیست نگاهی به خاطرات علم بیندازیم و یک نمونه از سوءاستفادههای آمریکا را مورد توجه قرار دهیم.
| ما امروز در عرصه نظامی پیشرفتهترین موشکها را میسازیم و همچنین گام در مسیر طراحی و ساخت جنگنده گذاشتهایم. ماهواره به فضا میفرستیم و اخیرا نیز فاز جدیدی را در این زمینه که همان فرستادن موجود زنده به فضا بود را با موفقیت آغاز کردیم. |
علم در یادداشت روز 15/6/1355 خود مینویسد: «عرض کردم، یک خبر خیلی خیلی محرمانه از منابع انگلیسیها شنیدهام که به عرض میرسانم. آن این است که منابع پنتاگون به کمپانی ژنرال دینامیک سازندهی هواپیمای F.16 فشار آوردهاند که باید قیمتها را دو برابر برای ایران حساب بکنی و بگویی که حساب سابق ما اشتباه بوده، به علاوه انفلاسیون در قیمتها تأثیر گذاشته. چون ایران خیلی علاقهمند به این هواپیماهاست، هر قیمتی بدهید، میخرد.
شاهنشاه خیلی به فکر فرو رفتند. بعد فرمودند، در دل خودم هم چنین شکی پیدا شده بود که به تو گفتم از سفیر آمریکا بپرس قیمت جمعی که برای هواپیماها به کنگره گفتهاند، برای 160 عدد یا برای 300 عدد است. اما ما از اینها کاغذ داریم که هر هواپیما را 5/6 ملیون دلار گفتهاند، چهطور حالا زیرش میزنند و میگویند هر هواپیما 18 ملیون دلار، از سه برابر هم بیشتر.
عرض کردم، همینکاری است که در مورد destroyer [ناوشکنهای]Spruance کردند که قیمت یک دفعه از 280 ملیون دلار برای شش عدد، به 600 ملیون دلار رسید و ما هم خریدیم. قطعاً در آنجا هم پنتاگون نظر داشته که زودتر ته حساب پولهای نفت را بکشد بالا. شاهنشاه خیلی فکر کرده و فرمودند، تو مثل اینکه فراموش کرده بودی به سفیر آمریکا بگویی که قیمت ما باید یا FMS یا قیمتی که به اعضای ناتو فروختهاید، باشد. عرض کردم، همینطور است. FMS را که گفتم ولی قیمت ناتو را نگفتم (شاهنشاه به من نفرموده بودند، ولی نخواستم عرض کنم که این نکته را به من نفرمودید). فرمودند، این را هم بگو.»
اگر به عبارات علم در این یادداشت دقت کنیم، ملاحظه میشود که تمامی مراحل فروش از ابتدا تا انتها یعنی نوع و تعداد هواپیماها و نیز بهای آنها، در اختیار آمریکا قرار دارد. به عنوان نمونه، شاه دقیقاً نمیداند «قیمت جمعی که برای هواپیماها به کنگره» گفته شده، برای 160 فروند است یا 300 فروند؟ و نیز علم به نوعی از بالا کشیدن «ته حساب پولهای نفت» سخن میگوید که گویی به اصطلاح، «ریش و قیچی» هر دو در دست آمریکاست.
آنچه میتواند باعث شفافتر شدن بیشتر سخنان علم باشد، اظهارات عبدالمجید مجیدی - ریاست سازمان برنامه و بودجه در آن دوران- است. وی در پاسخ به این سؤال که «در مورد خرید وسائل و تجهیزات چه طور؟ آیا در موقعیتی بودید که بررسی کنید؟» میگوید: « نه، نه، نه. آنها اصلاً دست ما نبود. تصمیم گرفته میشد... چون دولت ایران برای خرید وسائل نظامی قراردادی با دولت آمریکا داشت، [تصمیمگیری] با خود وزارت دفاع آمریکا بود. یعنی ترتیبی که با موافقت اعلیحضرت انجام میشد این بود که آنها خریدهایی میکردند که پرداختش مثلاً ظرف پنج یا ده سال بایست انجام بشود.
به هر صورت، قرارهایشان را با آنها میگذاشتند. به ما میگفتند اثر این در بودجه سال آینده چیست؟ به این جهت ما رقمی که میبایست در سال معین در بودجه بگذاریم میفهمیدیم چیست. توجه میکنید؟ اما این به این معنی نیست که ده تا هواپیما خریدند یا بیست تا هواپیما خریدند. با خودشان بود. به ما میگفتند که شما در سال آینده بابت خریدهایی که ما میکنیم، قسطی که برای سال آینده در بودجه باید بگذارید، [فلان] مبلغ است که ما این مبلغ را میگذاشتیم توی بودجه.»
به این ترتیب میتوان دریافت که چرا شاه هم نمیداند رقم پرداختی به کنگره برای 160 فروند است یا 300 فروند؟! جالب این که دقیقاً در همان روزی که علم با شاه از افزایش دو تا سه برابری بهای هواپیماهای اف-16 سخن میگوید و نیز افزایش بهای خرید ناوشکنهای آمریکایی از 280 به 600 میلیون دلار را به شاه گوشزد میکند- و به این ترتیب مشخص میشود که آمریکاییها چگونه ته حساب پولهای نفت ایران را بالا میکشیدند- نکته دیگری در یادداشت روز 15/6/1355 علم به چشم میخورد که مقایسه آن با سوء استفادههای چند صد میلیون دلاری آمریکا تنها در فروش چند قلم تجهیزات نظامی به ایران، بسیار تأمل برانگیز است.
طبق آنچه در این یادداشت آمده است، علم به شاه میگوید: «لازم است یک نکتهای را به عرض مبارک برسانم که در این ماه رمضان در شهر، نه گوشت، نه مرغ، نه تخممرغ، پیدا میشود و این بسیار بد است.فرمودند، آخر میخرند و احتکار میکنند. عرض کردم، اگر برنامهای باشد و مردم اطمینان پیدا کنند که آنچه به دستشان میرسد، دنباله دارد، هیچکس احتکار نمیکند. این که هست، به علت عدم اطمینان مردم میباشد و متأسفانه غلام میبینم که دولتیها در خواب خرگوشی هستند. دیگر شاهنشاه چیزی نفرمودند.»
جالب این که آقای علینقی عالیخانی - وزیر اقتصاد دهه 40 و ویراستار مجموعه یادداشتهای علم در پانوشتی ذیل این فراز از خاطرات علم، ضمن رد دیدگاه شاه مینویسد: «کمبود مواد مصرفی به علت احتکار نبود، بلکه نتیجه سیاست اقتصادی غلط دولت پس از افزایش بیسابقه درآمد نفت و فلج شدن بندرها و ترابری زیر سیل واردات بخش دولتی، به ویژه نظامی، بود که مانع رساندن به موقع کالاهای مورد نیاز مردم میشد.»
| درد مردم ایران در زمان شاه، درد استقلال بود. وضعیت موجود در رژیم پهلوی که برای حکومت آن واقعاً میتوان تعبیر نوکر بیگانه را به کار برد، برای مردم ایران بسیار زجرآور شده بود. برای مردم ایران مشاهده این وضعیت غیرقابل تحمل بود که با وجود ماهیت و فرهنگ و پیشینه اسلامی، کشورشان را وابسته و ابزار دست دولتهای ظالم و ضداسلام در سرکوب دیگر ملتهای مسلمان منطقه ببینند. |
خوب، آیا نام چنین وضعیتی را میتوان پیشرفت و آسایش گذاشت؟ آیا با توجه به این واقعیات میتوان چنین گفت که اگر رژیم پهلوی نیز استمرار مییافت، همین توسعه و پیشرفتی را که الان داریم، میتوانستیم داشته باشیم؟ آیا میتوان گفت وابستگی به آمریکا برای ما امنیت و توسعه و آسایش به همراه داشت؟
اما اگر بعد از انقلاب را در نظر بگیرید مشاهده میکنید چون تصمیماتی که میگرفتیم در چارچوب منابع ملی خودمان و مبتنی بر اراده خودمان بود، سرعت رشد و پیشرفتی که در کشور حاصل شد به رغم جنگ و دیگر مشکلات موجود، واقعاً چشمگیر بوده است: توسعه دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی، سرعت جادهسازی، سرعت گسترش شبکه برق و آب و گاز و تلفن، توسعه دانش فنی در عرصه سدسازی،بندرسازی، فرودگاه سازی و انواع و اقسام نیازهای زیربنایی کشور و خلاصه سرعت پیشرفت در تمامی علوم و فنون بسیار بالا و چشمگیر بوده است، حال آن که اگر در مسیر قبل از انقلاب و در چارچوب وابستگی به بیگانه حرکت میکردیم، به هیچ وجه به اینجا نمیرسیدیم. چون برای آمریکا و انگلیس کسب منافع خودشان مهم بود و نه ملت ایران.
اما در شرایط فعلی هم در عین حال که استقلال داریم در برخی از موارد وابستگی هایی وجود دارد؛ این مبحث چگونه قابل تحلیل است؟
بله، نه تنها ایران بلکه در هیج جای دنیا نمیتوان کشوری را پیدا کرد که از صفر تا 100 هر آنچه که در داخل میسازد را خودش ساخته باشد. هیچ کشوری اینگونه مستقل نیست. نه امریکا، نه چین، نه فرانسه، نه انگلیس و هیچ کشور دیگری. تمام کشورها در ارتباطات و مبادلات جهانی نقش دارند. بنابراین در ایران نیز چه بسا برخی قطعات و وسائل در زمینههای مختلف از جای دیگر تهیه شود، اما مهم این است که در یک طراحی ملی و توسط متخصصان داخلی به کار گرفته شوند.
ما در صنعت داروسازی امروزه به جایی رسیدهایم که مهمترین و گرانبهاترین داروها را میسازیم، در حالی که در دوران گذشته تمامی اینها از خارج وارد میشد و البته به وفور در کشور نیز یافت میشدند. اما نباید فقط به این وفور و فراوانی نگاه کنیم و به خاطر سهولت دسترسی به آنها این وضعیت را مثبت ارزیابی کنیم. در کنار آن وفور دارو باید هزینههای بسیار هنگفتی که بر مردم کشورمان تحمیل میشد و سودهای کلانی که نصیب شرکتهای معظم داروسازی خارجی میگردید را نیز در نظر داشته باشیم.
حال کدام وضعیت مطلوبتر است: این که برای مدتی سختی را تحمل کنیم اما بعد از آن خودمان بتوانیم غالب نیازهای اساسی دارویی کشور را تأمین کنیم یا این که برای همیشه محتاج دیگران باشیم و سرمایه کشور را به جیب شرکتهای خارجی بریزیم؟ چرا نباید نگاهمان به این سمت برود که ما خودمان بسازیم و علاوه بر تأمین نیازهای داخلی به یک فروشنده دارو در سطح منطقه و بلکه جهانی تبدیل شویم و از این طریق سود هنگفتی نیز ببریم؟
آیا در دوران شاه، اساساً امکان داشت ما به سمت ساخت داروهایی برویم که در انحصار شرکتهای بزرگ غربی بود؟ پاسخ این سؤال قطعاً منفی است. این تنها یک نمونه است و میتوان به بسیاری از موارد دیگر نیز اندیشید که غربیها تولید و فروش آنها را منحصر به خود میدانند و البته در رژیم شاه نیز این مسأله پذیرفته شده بود که دیگران باید بسازند و ما باید تولیدات آنها را مصرف کنیم.
بنابراین باید به ذات رژیم پهلوی توجه کرد. رژیم پهلوی حداکثر پیشرفت را در این میدید که امریکاییها یا اروپاییها برایمان نیروگاه اتمی بسازند. حداکثر افق دیدش این بود که مثلا امریکاییها به نام ایران ماهواره به فضا پرتاب کنند. اما بعد از انقلاب افق دید این شد که ما خودمان باید تبدیل شویم به یک کشور سازنده ماهواره و تجهیزات پرتاب کننده ماهواره و در چشمانداز آیندهمان تبدیل شویم به کشوری که برای کشورهای دیگر ماهواره به فضا میفرستد.
ما باید تبدیل بشویم به کشور صاحب انرژی اتمی و سازنده نیروگاهها برای دیگر کشورها. این نگاه کجا و آن نگاه کجا؟ شاه حداکثر تفکرش این بود که مثلاً 100 هواپیمای جنگنده F14 ، F16 و F18 از آمریکا بخرد و دلش به این خوش باشد که نیروی هوایی پر زرق و برقی دارد. اما الان نگاه ما چیست؟ این است که خودمان برسیم به توان طراحی و ساخت پیشرفتهترین هواپیماهای جنگنده و بلکه صادرکننده و فروشنده این گونه هواپیماها باشیم.
اصلاً در افق دید شاه ساخت هواپیمای نظامی به هیچ وجه وجود نداشت. در هیچ کجای رژیم پهلوی شما نمیتوانید چنین چیزی را ببینید. نه در خاطراتشان، نه در اسنادشان، چنین ادعایی هم نداشت. ولی ما امروز ادعا داریم که چنین هواپیماهایی را میخواهیم بسازیم. در رژیم پهلوی حداکثر پیشرفت نظامی این بود که مثلاً آمریکاییها موشکهایی را در ایران مستقر کنند و شاه هم از آنها بازدید کند حال آن که تمامی کنترل این موشکها نیز به دست مستشاران آمریکایی و انگلیسی بود.
اما امروز قضیه چیست؟ امروز ما موشک را خودمان میسازیم و مستقر میکنیم و اختیار آن نیز تماماً به دست خودمان است. هرچه هم میگذرد بر سطح فنی و تکنولوژیک آنها افزوده میشود. امروز ما با تصمیم و اراده خودمان میتوانیم برای صدور و فروش این موشکها به دیگر کشورهایی که صلاح بدانیم نیز اقدام کنیم. در افق دید شاه و نظام شاهنشاهی اصلاً و ابداً چنین چیزهایی وجود نداشت.
همان گونه که شما هم اشاره کردید در قالب دکترین نیکسون خریدهای نظامی هنگفتی صورت گرفت و ایران به انبار تسلیحات آمریکایی مبدل شد. این مسأله اگرچه باعث صرف هزینههای کلانی گردید اما می توان این واقعیت را نادیده گرفت که وسایل نظامی موجود در کشور بعد از انقلاب میراث زمان شاه است؟
این واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت و البته در سالهای اول انقلاب و هنگام جنگ تحمیلی، این تجهیزات خیلی به کار آمد. اما اتفاقاً در همان زمان یک واقعیت بسیار بزرگ نیز برای ما روشن شد و آن مصیبتبار بودن درد وابستگی به دیگران بود.
| اساسا دولت هایی که بعد از انقلاب، اتهام تروریسم را علیه نظام جمهوری اسلامی مطرح می کنند، منظورشان کمک ایران به نهضتهای آزادی بخش و بخصوص حمایت از مقاومت ملت فلسطین و لبنان در مقابل صهیونیستها است. |
در دوران بعد از انقلاب و هنگام جنگ، آمریکا سیاست تحریم تسلیحاتی ایران را در پیش گرفت و لذا به فاصله کوتاهی ما دچار تنگناهایی در عرصه لوازم یدکی و تجهیزات گوناگون نظامی شدیم. از طرفی چون سیاست نظامی شاه صرفاً مبتنی بر خرید تسلیحات از خارج و مدیریت و تعمیر و نگهداری آنها توسط مستشاران نظامی آمریکایی بود، لذا زیربنای صنعتی لازم برای تولید یا تعمیر این تسلیحات در داخل کشور وجود نداشت و از این بابت در مشکلات زیادی گرفتار شدیم.
اما همین مشکلات موجب شد در فضای جدید و انقلابی موجود در کشور، همان نیروهای ارتشی که تا قبل از انقلاب اجازه ورود به امور فنی پیشرفته تسلیحاتی را نداشتند، آستین همت و غیرت را بالا بزنند و با خودباوری ناشی از فرهنگ انقلاب اسلامی دست به کار شوند. البته این به معنای آن نیست که به این ترتیب یکباره تمامی مشکلات ما در این زمینه مرتفع شد اما نکته مهم این است که کار ساخت و تعمیرات با تمامی تنگناها و مشکلات موجود آغاز شد و مرحله به مرحله پیش رفت.
به این ترتیب اندک اندک شاهد شکوفایی ها و نوآوریها و ابتکارات و اختراعات در عرصه نظامی هستیم تا جایی که در همان دوران جنگ، کار ساخت موشکهای زمین به زمین و حتی زمین به هوا آغاز میشود و البته بعد از پایان جنگ با سرعت بیشتری ادامه مییابد تا آن که به سطح کنونی رسیده و همچنان در حال پیشرفت سریع هستیم.
بنابراین تبدیل شدن ایران به یک انبار بزرگ اسلحه خارجی، چندان اهمیتی ندارد چراکه در صورت بروز شرایط خاص، این انبار به سرعت تخلیه میشود و دستمان خالی میماند کما این که در دوران جنگ، این موضوع را تجربه کردیم. مهم آن است که خودمان بتوانیم به سطح دانش و تکنولوژی روز دنیا دست پیدا کنیم که همواره دستمان برای دفاع از کشور و مردم پر باشد آنچنانکه اکنون در حال تجربه کردن این وضعیت هستیم.
یکی از مسائلی که درباره سالهای قبل از انقلاب مطرح میشود، ارزانی کالاها در کشور و برخورداری مردم از نوعی رفاه و آسایش بود. در حالی که بعد از انقلاب مرتبا با مسأله تورم و گرانی کالاها مواجهیم و از این بابت شرایط زندگی برای مردم سختتر شده است. چه توضیحی در این باره می توان داد؟
بله، در یک برهه حدود سه تا چهار ساله، بین حدود سال 52 تا 56 به واسطه بالا رفتن قیمت نفت بر اثر وقوع جنگهای اعراب و اسرائیل و تصمیم اعراب به اعمال برخی تحریمهای نفتی، درآمدهای نفتی ایران بشدت افزایش پیدا کرد که بخش قابل توجهی از این درآمدها صرف هزینههای نظامی شد و بخشی از آن هم در جهت واردات انبوه کالاهای مصرفی و فرآوردههای دامی و کشاورزی به مصرف رسید.
طبیعتاً با این حجم انبوه درآمدهای ارزی و واردات فراوان، بظاهر فراوانی و ارزانی در کشور به وجود آمد. اما به محض آن که این درآمدها رو به کاهش گذارد، از آنجا که کاری اساسی در جهت توسعه و تکمیل زیربناهای اقتصادی صورت نگرفته بود، رژیم پهلوی از اواخر سال 55 و اوایل سال 56 یعنی زمانی که هنوز جریان انقلاب مردم شروع نشده بود، با بحران اقتصادی مواجه گردید. به عنوان نمونه خلاصهای از وضعیت موجود در کشور در خرداد ماه 56 را میتوان در یکی از یادداشتهای علم به تاریخ 27/3/56 مشاهده کرد.
وی مینویسد: «آیتالله [احمد] خوانساری تلفن کرد که در قم برق نیست و مردم بیآب ماندهاند. تلفنی (به شاه) عرض کردم. فرمودند، فوری به دولت بگو... ولی این حرفها نیست. کار از پایه خراب است اکنون باز در تهران بیبرقی است، منجمله منزل خودم هر شب برق قطع میشود و ناچار یک موتور برق کوچک خریدهام که این دو سه روزه به کار بیافتد... کار به حدی مسخره شده که از تصور خارج است خیال نخستوزیر هم راحت است که کار کمیسیون شاهنشاهی برای نمایش اتوکریتیک است، نه تنبیه کسی... میترسم یک دفعه امور از داخله بگسلد، ولی امیدوارم چنین چیزی پیش نیاید.»
در واقع وضعیت اقتصادی کشور به حدی خراب بود که علم از وقوع یک انقلاب خوف داشت. البته این تنها علم نبود که این وضعیت را خطرناک میدانست بلکه این بحران اقتصادی به گونهای بود که بعضی از تحلیلگران سیاسی نیز در تحلیل علل و عوامل وقوع انقلاب، این وضعیت را یکی از عوامل آن به شمار میآورند.البته عدهای نیز راه افراط را در پیش گرفته و مشکلات اقتصادی رژیم پهلوی را عامل اصلی انقلاب برمیشمارند.
نظر شما درباره ادعای برخی مبنی بر اینکه اگر مردم در سال 57 از مسائل و مشکلات بعد از انقلاب مثل این تحریمها و تهدیدها و گرانیها آگاه بودند، هیچ وقت دست به انقلاب نمیزدند، چیست؟
همان طور که عرض کردم مردم ایران با آگاهی کامل از آنچه در کشورشان میگذشت، گام در مسیر انقلاب اسلامی گذاردند. در واقع برای مردم این مطلب مانند روز روشن بود که ادامه وضعیت موجود در رژیم شاه به هیچ وجه قابل تحمل نیست و باید تحولی اساسی در عرصههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشور صورت گیرد. بنابراین آنها که چنین سخنانی را مطرح میسازند آگاهانه یا ناآگاهانه واقعیات دوران گذشته را نادیده میگیرند و یا خود را به فراموشی میزنند.
| علت چالش موجود میان ایران و جبهه استکبار، مقاومت ملی و اسلامی مردم ایران و تاکید آنان بر حق مسلم خودشان یعنی استفاده ازارژی صلح آمیز است. اگر در رژیم پهلوی چالشی وجود نداشت به این دلیل بود که توطئههای بیگانگان به ثمر رسیده بود و مردم ایران تحت حاکمیت یک رژیم وابسته و بیاراده به سکوت و سکون کشانده شده بودند. |
از طرفی این سخن سنخیتی با وضعیت موجود جامعه نیز ندارد. این درست است که مسائل و مشکلاتی در عرصه معیشتی جامعه وجود دارد اما این هرگز به معنای پشیمانی مردم از انقلاب نیست. سند این ادعا، حضور و حرکت عظیم مردم در مناسبتهای مختلف مثل 22 بهمن است. سند این ادعا، دفاع تمام قد مردم از نظام در برابر تهدیدهای خارجی است. سند این ادعا استقامت مردم در برابر تحریمهایی است که تنها بخشی از آن قادر بود هر ملت و دولت دیگری را به زانو درآورد. بنابراین اگر امروز نظام از قدرت ایستادگی در برابر جبهه زورگویان و سلطهطلبان بینالمللی برخوردار است، به خاطر اتکال به خداوند متعال و برخورداری از حمایت مردمی است. در چنین وضعیتی، چگونه کسانی میتوانند ادعای پشیمانی مردم از انقلاب را مطرح سازند. لذا این تنها یک شعار تبلیغاتی است که در جهت ایجاد جنگ روانی در جامعه مطرح میشود.
البته مسیری که در طول سالهای بعد از انقلاب پیمودهایم، هموار و راحت نبوده است. انواع و اقسام مشکلات را در پیش رو داشتهایم و با دشواریهای زیادی دست و پنجه نرم کردهایم. شهدای گرانقدر زیادی را تقدیم کردهایم و خلاصه رنج دوران بردهایم. اما یکبار برای همیشه میبایست درد وابستگی و بیهویتی خود را درمان میکردیم و بنابراین گام در این راه گذاردیم. امروز بعد از 34 سال، بخش مهمی از این مسیر را پیمودهایم و مانند پولاد در کوره مشکلات، آبدیده شدهایم.امروز گردنههای خطرناک زیادی را پشت سر گذاردهایم و تا رسیدن به قله استقلال و قدرت و عزت، راه چندانی باقی نمانده است. مردم ما هم این معنا را بخوبی درک میکنند. آنها هرگز راضی نیستند زحمات و تلاشهایشان در طول این سالها به هدر رود. ما این همه راه را نیامدهایم که در اینجا ساکن بنشینیم و یا برگردیم.
این نکته را هم باید به عنوان یک تجربه گرانبها در نظر داشته باشیم که اگرچه این تحریمها و دشمنیها از جهاتی برای ما خیلی سخت بوده اما باطناً و واقعاً برای ما خیلی دستاورد داشته است. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. ما اگر تحریم نمیشدیم شاید به سمت ساخت بسیاری از ابزار و امکانات و تجهیزات نمیرفتیم و همچنان در این زمینهها در وابستگی صددرصد بسر میبردیم.
من معتقدم دشمنان ما بهتر از خود ما میدانند که ما چه کردهایم و در آستانه چه تحول عظیم و چشمگیری قرار داریم. این همه جوش و تقلای آنها هم ناشی از دانستن همین واقعیت است. هسته مرکزی تمامی این دستاوردها و پیشرفتها نیز در خودباوری و امیدواری مردم ایران است. بنابراین آنها هم همین هسته مرکزی را نشانه رفتهاند.
تمامی تلاش آنها این است که با مشکلآفرینی در مسیر انقلاب، امید مردم را به ناامیدی مبدل سازند. میخواهند راه استقلال و خودباوری را بر ما ببندند. البته شاید به موفقیتهای جزئی هم دست پیدا کرده باشند نمونهاش همینهایی هستند که تا مقداری سختی میبینند اظهار ناراحتی میکنند و میگویند میخواهیم زندگی کنیم و رفاه داشته باشیم بدون اینکه به این بیندیشند که رفاه واقعی چیست و چگونه میتوان برای همیشه در رفاه و آسایش به سر برد. اما خوشبختانه اراده کلی مردم ایران همچنان بر این است که مسیر استقلال، توسعه، پیشرفت و دستیابی به رفاه و آسایش و امنیت واقعی را طی کند و انشاءالله به یاری خداوند به این مقصود به طور کامل دست خواهیم یافت.