بازی دراز 1404/همه مان می گوییم صبر و شکیبایی در مقابل شدائد و سختی ها اما چقدر در زمان عمل بتوانیم طاقت بیاوریم و در مقابل مشکلات صبر و تحمل داشته باشیم و از هر چه قسمت ماست خداوند را شکر گذاریم خود خدا می داند و بس.
در طول زندگی ام افراد بسیاری دیده ام که در مقابل مشکلات کوچک و بزرگ سر خم نکردند اما این یکی را که برادر بزرگوارم سرهنگ پاسدار حاج یونس محسن پور که افتخار ذاکری اهل بیت (ع) را دارد برایم گفته ندیده ام و نه تاکنون شنیده ام ، شما را نمی دانم ولی خواندن این خاطره خالی از لطف نیست.
پس بخوانید و...
از صبر شنیده بودم و از توکل در راه عقیده که خیلی از مشکلات را حل می کند و مصیبت ها را قابل تحمل ، ولی دیدن مصداق با ارزش در عملیات کربلای یک بود و در جمع رزمندگان مازندرانی.
خط مقدم بود و حال و هوای ملتهب و استثنایی خودش ، به اتفاق یکی و از رزمندگان خدمت حاج حسین بصیر رسیدیم.
بر چهره اش تبسمی تلخ و تاثیرگذار ولی پرمعنا نقش بسته بود. مگر می شود فرمانده ای نیروی رزمی اش را در عروج و مقام شهادت ببیند و بر حال و لیاقت او غبطه و افسوس نخورد ، پرسیدم : حاجی ! این چیه ؟
چشمان پرنفوذ و مظلومش را بر پیکر سوخته شده داخل پتو ثابت نمود و آرام زمزمه کرد : اصغر...
خدای من چه می شنیدم ، انگار که از شنیدن حقیقت طفره می رفتم.
دوباره پرسیدم : حاجی کیه ؟
اینبار با صلابت بیشتری گفت : اصغر ماست! دارم میدم بچه ها ببرن عقب ، خودم می مانم نمی خواهم بروم.
و باز با لبخندی که بر لب داشت آرام شد ، شاید احساس کرده بود اگر نصیب برادرش شد ، بعید نیست چند ماه دیگر این همای شهادت و سعادت بردوش او بنشیند و به قافله سراسر نور شهدا بپیوندد.
برگرفته از کتاب برای نسل امروز و فردا
