پربازدیدترین ها

کد خبر: 131508 ۱۳:۳۵ - ۱۳۹۲/۰۶/۳۱

کوه های استوار، دشت های زخمی

کوه های استوار، دشت های زخمی
بازی دراز 1404/چند روز پیش به دنبال سوژه ای بودم که بتوانم گوشه هایی از رشادت، جان فشانی و شهادت، گذشت و ایثار،ایستادگی و در یک کلام دفاع مقدس را نشان دهم در میان کاروان راهیان نور قدم می زدم تا شاید چیزی دستگیرم شود که ناگاه صدایی مرا مسخ خود نمود، صدایی از سر ذوق و با صداقت و غیرت و تعصب به ایران و 8 سال دفاع مقدس سخن می گفت نزدیکتر رفتم، با یکی از افرادی که همراه کاروان راهیان نور به شهرمان سفر کرده بودند مواجه شدم مردی بود میان سال که  کلام گیرایی داشت پای صحبتش نشستم آنچنان محصور کننده از خاطرات سفرش می گفت که از او خواستم دیده ها و شنیده هایش را طی این سفر برایم باز گوکند، با کمال میل پذیرفت و از بدو ورودش به کرمانشاه شروع به تعریف نمود: download (2) "هنگامی که وارد کرمانشاه شدم شهر در میان کوه های زاگرس چونان نگینی بود بر انگشتر. نگینی که از سالهای جنگ زخم های زیادی را بر پیکر خود داشت در اینجا خبری از گندم زارهای سوخته و نخلهای سر بریده نبود می توانستم کوه ها راببینم که زخمی جنگند وچه بسیار مردان جنگی که در لابلای همین صخره ها دوستان و همرزمان خود را جا گذارده اند. دور تا دور شهر تاریخی کرمانشاه را کوه های زاگرس فرا گرفته، چه بسیار رشادتها که در این ارتفاعات به یادگار مانده است. وارد کرمانشاه شدم یاد خاطرات تلخ دوران کودکی و بمباران هواپیماهای رژیم صدام وآژیر قرمزهایی افتادم که بعد از گذشت سالها حالا هم جزئی از خاطرات تلخ کودکیم است اما زمانی از این خاطرات بچگانه خجالت کشیدم که فهمیدم بیشترین بمباران در شهر کرمانشاه بوده، مهمترین نشانه اش همان پناهگاهی بود که  درپارک شیرین ایجاد شده بود تا مردم به آن پناه ببرند اما در اولین بمباران سنگین هواپیماهی عراقی 2 هزار نفر از مردم کرمانشاه در داخل آن شهید شدند. مخوف ترین بمبارانها توسط نیروی هوایی ارتش عراق در این شهر انجام شد.هنوز هم مردم این شهر ضرب المثل زمان جنگ را به یاد دارند که" صدام هیچ وقت حرفش را فراموش نمی کند" صدام به خلبانان نیروی هوایی خود گفته بود که اگر نتوانستند در شهرهای ایران عملیانی انجام دهند تمام بمبهای خود را در کرمانشاه خالی کنند و باز گردند. چه بسیار زنان و مردان و کودکانی که در این بمبارانها شهید شدند تا به کرمانشاه نیایید نخواهید فهمید که ارتفاعات بازی دراز چه معنایی دارد. کرمانشاه میعادگاه شهدایی است که پهلوانی ارثیه اجدادشان است و غیرت خون رگهایشان. download وفتی در جاده پر پیچ و خم کرمانشاه اسلام شهر، گیلانغرب، مهران، سرپل ذهاب و قصرشیرین پیش می روم هنوز تانک ها و ادوات جنگی زیادی از آن دوران بجا مانده که مرا به سالهای جنگ می برد. به پادگان ابوذر که رسیدم با خاطراتی که راویان می گویند گویی در قلب جبهه غرب قرار گرفتم فیلم بمباران پادگان ابوذر را که می گذارند در تصورم می توانم سایه هواپیماهای عراقی راببینم، از راوی جنگی که در مسیر پادگان ابوذر ما را همراهی میکرد پرسیدم در آن روز چند هواپیما این پادگان را بمباران میکردند؟" گفت  34 هواپیما آن موقع 14 سال بیشتر نداشتم تک تک هواپیماها را شمردم همان هواپیماهایی که 24 نفر از اعضای خانواده ام را از من گرفتند و من ماندم و برادرهای دوقلویم..." تمامی آن لحظات را به یاد دارد همان نوجوانی که در زمان بمباران 14 ساله بود سنگینی تمام لحظات آن خاطره را در برافروختگی صورتش و چشمانی که نمناک شده بود اما به احترام لباس نظامی ای که به تن دارد راهی روی صورتش باز نمی کند. پای صحبتش نشستم می گفت "برای ختم یکی از اقوام آمده بودیم و همان روز 24 نفر از اعضای خانواده م شهید شدند...برادرهایم را براداشتم و رفتم به کوه های اطراف دو هفته بدون آب و غذا بودیم تا اینکه نیروی زمینی ارتش ما را پیدا کردند و نجاتمان دادند از آن زمان من شدم پدر و مادر برادرهایم که حتی چهره پدر ومادرم را به یاد ندارند. برادرهایی که بخاطر دو هفته ای که بدون آب و غذا بودیم سوء تغذیه گرفتند برادرهایی که الان 27 سال سن دارند و از جانبازان جنگ تحمیلی هستند." پای ساختمانی که 22 سال قبل روی سر او و خانواده اش خراب شده بود رسیدم این بار اشک امانم را برید،الله اکبر به این استقامت سروان خان محمدی که حال خود جزئی از نیروی زمینی ارتش شده است و به احترام این لباس اجازه نمی دهد اشک روی گونه هایش سرازیر شود. اینجا شهر کرمانشاه است همان نقشی که شهر اهواز در جنوب و در زمان جنگ داشت، شهر کرمانشاه در غرب کشور در 8 سال دفاع مقدس داشت.اگر غائله اهواز با ایجاد کانون خلق عرب در اواخر 58 ایجاد شد ، یک هفته بعد از پیروزی انقلاب در این شهر فعالیتهای گروه های مخلف آغاز شد منفقین پادگان مهاباد را گرفته بودند و در تدارک گرفتن شهرهای سقز و سنندج بودند. با توجه به کوهستانی بودن منطقه هم برای نیروهای عراقی و منافقین موقعیت خوبی را به وجود می آورد تا با استقرار روی ارتفاعات به اهداف خود و نفوذ بیشتر به داخل خاک کرمانشاه برسند هم برای نیروهای زمینی ارتش که این ارتفاعات، دفاع را برای محافظت از خاک کشور راحت می کرد. در این میان هوانیروز در یک منطقه عملیات های زیادی را انجام دادو در این میان بود که شهیدصیاد شیرازی، شیر کوهستان لقب گرفت و هنوز تمام فرمانده هان نیروی زمینی ارتش و مردم رشادت های او را بخاطر دارند. به محل شهدت شهید شیرودی می رسیم یاد صحبتهای امام خمینی(ره) می افتم که در زمانی که خبر شهادت او  را شنید فرمودند" او آمرزیده شده بود" زمنی بغضم را فرو خوردم که در منطقه سرپل ذهاب و در پادگان 71 پیاده مکانیزه سربازان مرزی مهمان نوازی میکردند و هر چه داشتند را با رویی باز برای پذیراییآوردن لب مرز دیده بان هایی را دیدم که در گرمای طاقت فرسای تابستان و سرمای استخوان سوز زمستان از مرز حفاظت می کنند و کوچکترین حرکت مشکوکی را گزارش می دهند. شاید ماه ها نتوانند خانواده خود را ببینند تا چشم کار می کند بیابان است و سنگ چین هایی که محدوده های آلوده به مین رانشان می دهند. سیم خار دار است ئ تنهایی در این شرایط حتمأ متوجه می شوید که آذوقه غذایی یک ماه سربازان را برای مهمانان در سفره چیدن چه معنایی دارد؟ images-323 (1) وارد منطقه عملیات مرصاد که می شوم سرهنگ اکسون ما را می برد به زمانی که نیروهای منافقین در این جاده در حال حدرکت بودندو به خیال خام خود می خواستند به تهران برسند! زمانی که تمام آنها در همین جاده به اصطلاح نظامی قیچی شدند و بدن هایشان روزهای زیادی روی این جاده افتاده بود " خاک روی آنها را گرفته بود اما وقتی خود روهای نظامیان یا مردم شهر روی این جاده حرکت می کردد بدنهای پوسیده آنها نمایان می شد" روبرو شدن با پهلوانی که واقعی باشد حس پهلوانی را به همراه دارد مانند زمانی که با رامین پهلوانی فرمانده تیپ مستقل 35 تکاور روبرو شدم " به شهدا می گویم خیالتان راحت باشد اگر من به عنوان فرمانده این تیپ هستم، همان احساس مسئولیتی که شما داشتید و آن پرچمی که در دستان شما بود و قرآنی که بر لب شما ذکر می شد و در قلبتان نهفته بود من سعی می کنم به عنوان یک فرمانده همان آموزش را به این سربازان جوان بدهم" می گوید پهلوانی ارثیه اجداد اش است و زمانی یکی از قهرمانان کشتی ارتش های جهان بوده است و الان پسر نوجوانش پا جا پای پدرتکاورش گذاشته است." مرد خوش صحبت با آن کلام گیرایش میگفت در  آخر سفر دل کندن از این شهر و راویان جنگ برایش سخت است، دل کندن از تک تک روزهایی که در این مدت کوتاه از آن یاد شد.