پربازدیدترین ها

سرویس: گالری عکس کد خبر: 1353 ۱۷:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۲

اخبارات ماه محرم

اخبارات ماه محرم
شهید مطهری عروسی حضرت قاسم(ع) در کربلا را مردود می‏داند. متأسفانه برپایی مجالسی به نام «حنابندان قاسم» بدعتی است که ملاحسین کاشفی در مقتل ضعیف و متأخر «روضة الشهدا» پایه‌گذاری کرده است.

روز ششم ماه محرم، روز حضرت قاسم بن‌الحسن نوجوان شهید دشت نینواست. در برخی از هیئت‌ها و تکیه‌ها بر اساس یک باور غلط که اعتقاد دارند حضرت در کربلا ازدواج کرده است، به برگزاری مراسم حنابندان و یا عروسی در قالب عزاداری می‌پردازند!

برای بررسی درستی یا نادرستی این مطلب به کتاب‌های روایی و مقتل‌های مختلف رجوع شده است که ماحصل تحقیق در ادامه می‌آید:

قاسم بن حسن(ع) در واقعه کربلا سنش از 10سال بیشتر بود، ولی به 15سال نرسیده بود، طبری می‏گوید: قاسم 10سال داشت و در مقتل «ابی‏مخنف» آمده که قاسم در کربلا 14 ساله بود.(1) علامه مجلسی می‏گوید: نقل ماجرای عروسی قاسم به مدارک معتبر متکی نبوده است، منشأ این حکایت دو کتاب است یکی «منتخب المراثی» که بهترین تألیفات به زبان عربی هست و نویسنده آن شیخ فخرالدین طریحی صاحب «مجمع البحرین» است و دیگری «روضة‌الشهدا» نوشته ملاحسین کاشفی صاحب انوار سهیلی است، این کتاب اولین مَقتلی است که به فارسی نوشته شده است(2) و فاقد اعتبار لازم است.

در این رابطه نقل می‏کنند که وقتی امام حسین(ع) مسیر مدینه تا کربلا را طی می‏کرد، حسن بن حسن(3) از عموی خویش امام حسین(ع) یکی از دو دختر او سکینه و فاطمه را خواستگاری کرد، حسین(ع) فرمود: هر یک را که بیشتر دوست داری اختیار کن، حسن خجالت کشید و جوابی نداد حسین(ع) فرمود: من برای تو فاطمه را اختیار کردم که به مادرم فاطمه بنت رسول(ص) شبیه‏تر است، به این ترتیب وجود فاطمه نو عروس در کربلا امری مسلّم است.

اگر فرض کنیم ازدواج قاسم درست باشد، باید گفت امام حسین(ع) دو دختر به نام فاطمه داشتند که یکی را به حسن تزویج کرده و دیگری را برای قاسم عقد کرده‌اند. (4) یا اینکه بگوییم دختری که به عقد قاسم در آمده اسمش فاطمه نبوده و در تاریخ اشتباه نقل شده و اگر این داستان را صحیح ندانیم باید بگوییم راویان نام حسن را از روی اشتباه، قاسم نقل کرده‏اند.

با این وجود بیشتر تحلیل‏گران واقعه عاشورا عروسی قاسم را نادرست می‏دانند، محدث قمی در «منتهی الآمال»(5) و در کتاب «نفس‏المهموم»(6) دامادی قاسم را رد می‏کند و می‏گوید نویسندگان نام حسن را با قاسم اشتباه کرده‏اند.

علامه شهید مرتضی مطهری عروسی قاسم را مردود می‏داند و مستند می‏کند به اینکه در هیچ کتاب معتبری وجود ندارد و حاج نوری هم گفته ملاحسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتاب «روضةالشهدا» آورده و اصل قضیه صددرصد دروغ است.(7)

مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم نیز در تحلیلی بیان می‌دارد که به طور کلی آنچه از اشارات صاحب نظران و مشاهدات بر می‏آید نقل ماجرای عروسی قاسم که بیانی از شدت قساوت و بی‏رحمی لشکریان یزید است،(8) اگر به همان اندازه‏ای که تاریخ به آن اهمیت داده مورد توجه قرار بگیرد و بُغض محبین اهل‏بیت را نسبت به دشمنان برانگیزد، امری پسندیده است.

اما طبق اشاره‏ای که استاد مطهری دارد اگر بنا باشد که آن را با بزرگنمایی مطرح کنند و تعزیه از آن بسازند(9) و یا چنان‌که دیده شده حجله‏ای بیارایند و حنایی تدارک ببینند، در این صورت اهانتی به ساحت قدس عاشورا و فرهنگ عاشوراییان انجام داده‏اند.

چون برخی از صاحب نظران داستان عروسی قاسم در کربلا را غیر واقعی می‌دانند، لذا نمی‌توان به طور قطعی آن را قبول کرد، لازم است گفته شود که عروسی در میان اهل‌بیت(ع) با عروسی که در حال حاضر مرسوم است (و بیش‌تر به بدعت و معاصی شبیه است)، بسیار متفاوت است.

*معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر

1. حماسه حسینی، شهید مطهری

2. ترجمه ارشاد، شیخ مفید

3. تحقیقی پیرامون نهضت عاشورا از مرکز مطالعات و پژوهش‎های فرهنگی حوزه علمیه (جمعی از محققین)

4. دانشنامه 14 جلدی امام حسین (ع)

*پی‌نوشت‌ها:

1- حاج محمد هاشم بن محمدعلی خراسانی، منتخب التواریخ، انتشارات علمیه اسلامیه، صفحه 266.

2- صدرالدین، واعظ قزوینی، ریاض، مقدس، المسمی بحدائق الاش، جلد دوم، کتابفروشی اسلامیه، تهران، 1374 هجری قمری، صفحه 42.

3- حسن بن حسن که به «حسن مُثنَّى» معروف است، در جنگ نابرابر با دشمن در روز عاشورا به شدّت مجروح شد و به یارى خداوند متعال از دست سربازان عمر بن سعد نجات یافت و به عنوان روایتگر وقایع و حوادث عاشورا بر مسئولیت حساس خود عمل کرد، نسل امام حسن مجتبى(ع) توسط دو فرزندش زید و حسن مثنّى تداوم یافته است و همه «سادات حسنى» بـه ایـن دو بـزرگـوار نـسب مـى‏رسانند.

4- شیخ عباس قمی، دمع السجوم ترجمه نفس المهموم، ترجمه و تحقیق علامه ابوالحسن، شعرانی، بهار 78، ناشر ذوی‌القربی، صفحه 342؛ سیدهاشم رسولی محلاتی،‌ زندگانی امام حسین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374، صفحه 478.

5- شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، محدث قمی، انتشارات هجرت، تابستان 74، چاپ هشتم،جلد 1، صفحه 700.

6- ابوالحسن، شعرانی (پیشین)، صفحه 342.

7- مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، انتشارات صدرا، خرداد 1364، جلد اول، صفحه 28.

8- عمادالدین حسین، اصفهانی، (عمادزاده)،‌ برداشتی از تاریخ زندگی امام حسین، انتشارات اسوه، 1373، جلد دوم، صفحه 137.

9- مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، جلد اول، صفحه 28

================================================

یک مرجع تقلید عراقی:

مردم و رهبران غزه با انقلاب امام حسین(ع) آشنا هستند

خبرگزاری فارس: آیت‌الله سیدمحمدتقی المدرسی از مراجع تقلید عراق گفت: مردم غزه و رهبرانش امام حسین(ع) و قیام آن حضرت را می‌شناسند و مقاومتی که مردم غزه نشان می‌دهند از فضل نهضت امام حسین(ع) است.

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه رادیو اسلامی الهدی، آیت‌الله سیدمحمدتقی المدرسی از مراجع تقلید عراق، در سخنانی در مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) در کربلا، گفت: انقلاب امام حسین(ع) انقلابی انسانی بود که وجدان امت اسلامی را بیدار کرد و امروز الهام بخش در انقلاب‌های عربی است و نیروی خود را از آن می‌گیرد.

وی با اشاره به حوادث این روزها در نوار غزه، تاکید کرد: جوانان انقلابی در غزه امروز کاملا با انقلاب امام حسین(ع) آشنا هستند.

المدرسی افزود: مقاومتی که مردم غزه نشان می‌دهند از فضل نهضت امام حسین(ع) است که آنها را به مردانی قهرمان تبدیل کرده است.

وی ادامه داد: مردم غزه و رهبرانش امام حسین(ع) و قیام آن حضرت را می‌شناسند و قیام و انقلاب این روزها در جهان علیه باطل شمه‌ای از رائحه قیام حسینی است.

حجت‌الاسلام پناهیان مطرح کرد

توجه قرآن کریم به کیفیت سبک زندگی انسان‌ها

خبرگزاری فارس: اولین خطاب آیات قرآن به مؤمنان، مربوط به یک سبک رفتاری است نه یک اخلاق یا عقیده و خداوند علاوه بر نقد آن به عنوان یک «سبک» به زیبایی و عدم زیبایی آن نیز توجه دارد.

به گزارش «تکیه خبر» خبرگزاری فارس، حدود یک دهه است که دانشجویان و اساتید دانشگاه تهران، در دهه محرم هر سال پای سخنرانی‌های حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان می‌نشینند. این استاد حوزه و دانشگاه موضوع سخنرانی این دهه خود در دانشگاه تهران را با یک پرسش معرفی کرده است: «سبک زندگی کجای دین ماست؟

* در گذشته فقط انبیاء، اوصیا و اهالی دین به سبک زندگی اهمیت می‌دادند

موضوع گفت‌وگوی ما در این جلسات پاسخ به این سؤال است که «سبک زندگی کجای دین ماست؟». «سبک زندگی» اصطلاحی است که سابقاً خیلی مورد توجه نبوده و چندی است که بخشی از اندیشمندان به این موضوع در زندگی انسان توجه کرده‌ و آن را تحت عنوان و اصطلاحی متمایز مورد مطالعه قرار داده‌اند. البته نمی‌شود گفت که ماهیتِ آن جدیداً پدید آمده است بلکه این اصطلاح و عبارتِ «سبک زندگی» است که به تازگی پدید آمده است و جدیداً به آن توجه شده است و به طور جداگانه مورد بررسی قرار گرفته‌ است.

این جای خوشبختی دارد که موضوع سبک زندگی مورد توجه قرار گرفته است و اندیشمندان به آن پرداخته‌اند. چون قبل از این فقط انبیاء و اوصیاء بوده‌اند و فقط دینِ الهی بوده است که به سبک زندگی خیلی اهمیت می‌داده و جزئیاتی را در سبک زندگی و رفتارهای ظاهری پیروان خود مورد توجه قرار می‌داده است. لذا از جهان روشن‌فکری غرب خیلی ممنون هستیم که این موضوعِ سبک زندگی را طرح کرده است! چون باعث می‌شود احادیث و سخنان انبیاء و اولیاء بیشتر شنیده شود. نه اینکه چون غربی‌ها این موضوع را مطرح کرده‌اند ما به دنبال آنها بیافتیم، بلکه از این جهت که مردم دشمن چیزهایی هستند که نمی‌فهمند «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا» از این رو بسیاری از دشمنی‌ها با معارف دینی (به خصوص وقتی به جزئیات رفتاریِ انسان‌ها مربوط می‌شود)، از سرِ جهل است و اگر این جهل برطرف شود بسیاری از این دشمنی‌ها با دین از بین می‌رود.

* منظور از «سبک زندگی» دقیقاً چیست؟

در ابتدا باید سبک زندگی را توضیح دهیم و ببینیم که منظور از «سبک زندگی» دقیقاً چیست؟ منظور از «سبک زندگی» فرهنگ نیست، فرهنگ اموری را که اعمّ از سبک زندگی هستند (مانند عقاید و نگرش‌ها) را نیز دربرمی‌گیرد. در واقع سبک زندگی فقط به بخشی از فرهنگ اطلاق می‌شود، آن بخشی که به رفتار ظاهری انسان و به ظاهر انسان باز می‌گردد. در واقع سبک زندگی به آن بخشی از ظاهر و رفتار ظاهری انسان بازمی‌گردد که قابل مدیریت است و خصوصاً به زیبایی و خوشایندی نیز ربط پیدا می‌کند.

البته ممکن است کسی سبک زندگی خود و همین ظاهر خود را بر اساس عقایدش تنظیم کند ولی حتماً از این عقاید خوشش می‌آمده که ظاهر خود را بر اساس آن درست کرده است. دیگرانی که این عنوان را استفاده می‌کنند به خوشایندیِ او کار دارند و به اینکه آیا ناشی از عقیدهاوست یا نه، کاری ندارند. به عنوان مثال در سبک زدگی ما لباس ماه محرّم و لباس عزای ما مشکی رنگ است و ممکن است در منطقه دیگری برای عزاداری لباس دیگری مرسوم باشد.

* در «سبک زندگی» به ظاهر رفتار، فُرم‌ها و قالب‌های بروز احساسات کار دارند

در بحث سبک زندگی به ظاهر رفتار و قالب‌های بروز احساسات کار دارند و به فُرم‌هایی که در این فُرم‌ها معانیِ ذهنی و گرایش‌های روحی تجلی پیدا می‌کنند. در بحث سبک زندگی با «فُرم» و شکلِ ظاهری کار دارند. اصلاً معنای «سبک» و «فُرم» نزدیک به هم است و شاید اولین مرتبه‌هایی که از واژه«سبک» استفاده شده است در مورد سبک‌های هنری بوده است، آنجایی که می‌خواستند «فُرم» را از «محتوا» جدا کنند.

سبک زندگی، ظاهر زندگی را شامل می‌شود و اعمّ است از زبان انسان، گفتار، پوشش و ... شاید اولین چیزی که در سبک زندگی دیده می‌شود نحوه پوشش انسان باشد و بعد نحوه چیدمان منزل و برنامه‌های روزانه‌ای که می‌ریزیم و ...

* سابقاً در فرهنگی که ناشی از نگاه کمونیستی بود، فُرم یا زیبایی اهمیت نداشت

سابقاً (در دوره نفوذ تفکرات مارکسیستی) در دانشگاه‌ها این‌طور بود که اگر قرار بود چیزی با عنوان سبک زندگی «دینی» شود با آن به شدت برخورد می‌شد و با ناسزا و سخنان زشت مواجه می‌گردید. گویا اصلاً کسی نباید به «فُرم» و سبک زندگی اهمیت می‌داد! این هم نتیجهنگاه مارکسیست‌ها به زندگی بود. همچنین مارکسیست‌ها مدعی بودند که دانشِ انقلاب را فقط آنها دارند. خصوصاً هر نیروی مسلمانی که انقلابی می‌شد و می‌خواست با ادبیات علمی سخن بگوید، با ادبیات مارکسیستی سخن می‌گفت.

در فرهنگی که ناشی از نگاه کمونیستی بود «فُرم» یا زیبایی چندان معنا نداشت. حتی احساسات هم زیاد معنا نداشت و دین افیون توده‌ها محسوب می‌شد. این نگاه به حدی خشن بود که موجب می‌شد برخی انقلابیون روضه‌خوان‌ها را ترور کنند. در آن دوره، دینداران را با تعبیرِ «قشری‌ها» خطاب قرار می‌دادند که نوعی ناسزا محسوب می‌شد.

* حتی در صنعت و تکنولوژیِ مارکسیست‌ها (بلوک شرق) نیز زیبایی جایی نداشت/ بی‌توجهی آنها به ظواهر و حس زیبایی‌گرایی و احساسات، ریشه در ایدئولوژیِ مارکسیستی دارد

حتی در صنعت و تکنولوژیِ مارکسیست‌ها و بلوک شرق نیز اگر دقت کنید می‌بینید که ظاهرِ خودروها، محصولات صنعتی و حتی معماریِ آنها جذابیتِ چندانی نداشت و این مسأله (یعنی بی‌توجهی به ظواهر و حس زیبایی‌گرایی و احساسات) ریشه در ایدئولوژیِ مارکسیستی دارد. آنها نه تنها به زیبایی در این امور اهمیت نمی‌دادند بلکه به ظاهری که دین بخواهد به آن بپردازد نیز اهانت می‌کردند و به دیندارانی که مقیداتی را در ظواهر رعایت می‌کردند طعنه می‌زدند و می‌گفتند «قشریون»!

الحمدالله امروز با آن مسائل مواجه نیستیم و بسیاری از دانشمندان به اهمیت مسائل ظاهری و سبکِ زندگی پی‌برده‌اند و می‌گویند باید به آن بپردازیم. لذا می‌توان گفت ما نسبت به سی ‌سالِ قبل که کسی جرأت نمی‌کرد از ظاهر و ظاهر رفتاری سخن بگوید پیشرفت قابل ملاحظه‌ای در این عرصه داشته‌ایم.

* اسلام فقط با اخلاقِ ما کار ندارد بلکه با سبک زندگیِ ما نیز کار دارد

حالا ببینیم که آیا سبک زندگی و این ظاهر و شکل و صورت رفتاری از نگاه دین اهمیت دارد یا نه؟ در پاسخ، ضمن توجه به تفاوت سبک زندگی با اخلاق، باید بگوییم که اسلام فقط با اخلاقِ ما کار ندارد بلکه با سبک زندگیِ ما نیز کار دارد.

* عصبی‌مزاج بودنِ ما، جزو سبک زندگیِ ما نیست، نحوهابرازِ عصبانیت جزو سبک زندگی است

مثلاً اینکه ما عصبی‌مزاج هستیم یا نه، جزو سبک زندگی نیست (بلکه به اخلاق مربوط می‌شود)، اما اینکه چگونه عصبانیت خود را ابراز کنیم جزو سبک زندگی است، مثلاً اینکه با ناسزا گفتن، فریاد زدن، شکستن ظروف و ... عصبانیت خود را بروز دهیم جزو سبک زندگی محسوب می‌شود. اینکه ما آدمِ کریم و باسخاوتی هستیم ربطی به سبک زندگی ندارد ولی اینکه حاتم‌بخشیِ خود را چگونه بروز می‌دهیم به سبک زندگی مربوط می‌شود.

* تعریف سبک زندگی: ظاهر رفتار+عادت+ جمعی بودن

سبک زندگی فقط ظاهر رفتار را شامل نمی‌شود که احیاناً زیبایی‌هایی‌ نیز داشته باشد. بلکه این ظاهر رفتار وقتی دو ویژگی پیدا می‌کند عنوان سبک زندگی بیشتر به آن انطباق پیدا می‌کند:

1- اینکه آن رفتار ظاهری عادت رفتاری شما بشود و تبدیل به یک رسم یا عادت فردی شود. 2- جمعی از انسان‌ها این ظاهر و روش را برای خودشان انتخاب کرده باشند.

* اشارهقرآن به سبک زندگی/ اولین خطابِ «یا ایها الذین آمنوا» مربوط به یک «سبک رفتاری» است نه یک اخلاق، عقیده یا علاقه

در اینجا یک آمار قرآنی و یک نمونه از اشاره قرآن به سبک زندگی را بیان می‌کنیم که نشان می‌دهد سبک زندگی در دین چقدر اهمیت دارد.

در قرآن حدود 85 خطاب «یا ایها الذین آمنوا» وجود دارد که تماماً در مدینه نازل شده است. با اینکه در مکه نیز مؤمنین بوده‌اند، ولی گویا خطابِ «یا ایها الذین آمنوا» به «جامعه» ایمانی است و گروه مؤمنین مظلوم تحت شکنجه مکه که «السابقون» هم بودند شایستگی خطاب قرار گرفتن با عنوان «یا ایها الذین آمنوا» را پیدا نمی‌کنند. برخی علما می‌گویند دلیلش این بود که حاکمیت دینی در مکه نبوده است. علامه طباطبایی می‌فرمایند که معنای «یا ایها الذین آمنوا» با خطاب به «مؤمنون» یا «الذین یؤمنون» متفاوت است. «یا ایها الذین آمنوا» خطابی است که دلالت بر احترام فوق العاده به گروهی از مؤمنین دارد لذا این یک خطاب برجسته است و بار روانیِ مثبت ویژه‌ای دارد و هر کسی که ایمان بیاورد را شامل نمی‌شود.

در اولین سوره مدنی قرآن یعنی سوره بقره می‌بینیم که اولین خطابِ «یا ایها الذین آمنوا» مربوط به یک سبک رفتاری است نه یک اخلاق و عقیده یا علاقه، آن هم رفتاری که غیرعبادی و غیر حقوقی است و خداوند متعال اولاً آن را به عنوان یک «سبک» مورد نقد قرار می‌دهد و ثانیاً به زیبایی و عدم زیباییِ آن توجه دارد. خداوند در این آیه می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ أَلیمٌ».

* چرا خداوند به مؤمنان دستور می‌دهد با کلمه «راعنا» پیامبر را خطاب ندهند؟

برای اینکه معلوم شود این آیه به سبک رفتار مربوط می‌شود (که سبک گفتار نیز بخشی از سبک رفتار است) باید به تاریخ مراجعه کنیم تا ببینیم شأن نزول این آیه چه بوده است. در آن زمان یهودی‌ها در بین خودشان اصطلاحی داشتند که در میان مردم مدینه رواج نداشته است و آن هم اینکه وقتی می‌خواستند با طعنه و ناسزا به کسی بگویند «صبر کن» از عبارت «راعنا» استفاده می‌کردند. (مثلاً تصور کنید باران آمده و در خیابان آب جمع شده است. اگر کسی با خودروی خود از کنار عابران پیاده به سرعت رد شود و آب به سمت عابرین بپاشد، ممکن است عابرین با حالت اعتراض‌آمیز به او بگویند: «آدم!» با اینکه این لفظ بدی نیست ولی در اینجا معنای بدی دارد. (یعنی تو آدم نیستی- مگر نمی‌بینی و ...) آن یهودیان نیز وقتی می‌گفتند «راعنا» چنین معنایی داشت. و مفسرین گفته‌اند که ناسزا یا نفرین تلقی می‌شد.

البته این اصطلاح فقط در بین یهودیان رایج بود و نه در بین مردمِ مدینه. وقتی پیامبر(ص) مطلبی را سریعاً بیان می‌فرمودند و مردم متوجه نمی‌شدند و می‌خواستند به پیامبر(ص) بگویند «صبر کنید، ما متوجه نشدیم» از این عبارت «راعنا» استفاده می‌کردند و مقصودِ بدی نیز از این سخن نداشتند. اما وقتی یهودیان در برابر پیامبر(ص) این کلمه را به کار می‌بردند، بین خودشان (در دلشان) می‌خندیدند چون از این کلمه معنای بدی برداشت می‌کردند و به نوعی طعنه می‌زدند.

به همین خاطر آیهفوق نازل شد تا مردم مدینه و مسلمانان (با اینکه از به کار بردن این کلمه مقصود بدی نداشتند) از این کلمه استفاده نکنند. این آیه نشان می‌دهد که خداوند به جزئیات رفتاری در مصداق گفتار ( که مصداقی برای سبک زندگی محسوب می‌شود) چقدر اهمیت می‌دهد.

* خداوند اهانت به اولیاءالله را تحمل نمی‌کند / حسین(ع) خیلی تلاش کرد که کسی از قِبل حسین جهنم نرود

ببینید که پروردگار مهربان، ذره‌ای اهانت به اولیاءالله را تحمل نمی‌کند. لذا در روایت دارد به همهمردم احترام بگذار، مبادا در بینِ مردم یک نفر از اولیای خدا باشد که تو او را نشناسی‌ و به او بی‌حرمتی کنی. «إِنَّ اللَّهَ أَخْفَى وَلِیَّهُ فِی عِبَادِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِیدِ اللَّهِ فَرُبَّمَا یَکُونُ وَلِیَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَم» کربلا چه خبر است؟

ائمه خیلی کوتاه می‌آمدند تا مردم بهشان بی‌احترامی نکنند. فرزند مرحوم شاه آبادی استاد حضرت امام نقل می‌کند که روزی یک سرهنگ رژیم طاغوت در حمام عمومی زبان به طعن و تمسخر مرحوم شاه‌آبادی گشود و به ایشان اهانت کرد. مرحوم شاه‌آبادی از این کار او خیلی ناراحت شدند اما چیزی نگفتند و به راه خودشان ادامه دادند. فردای آن روز مرحوم شاه‌آبادی در هنگام تدریس، صدای عده‌ای که جنازه‌ای را حمل می‌کردند شنیدند. پرسیدند: چه خبر شده است؟ اطرافیان جواب دادند: آن سرهنگی که دیروز به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد، سر زبانش تاول زد و درد آن هر لحظه بیشتر شد و معالجه دکترها هم سودی نبخشید و در کمتر از 24 ساعت از دنیا رفت.

بعدها مرحوم شاه‌آبادی هرگاه یاد این قضیه می‌افتادند، متأثر و ناراحت می‌شدند و می‌فرمودند: «ای کاش آن روز در حمام به او پرخاش می‌کردم و ناراحتی خود را بروز می‌دادم تا گرفتار نشود.»

اولیاء خدا خیلی مراعات کردند که کسی چوب بی‌احترامی را نخورد. ولی کربلا دیگر کاری از دست حسین(ع) بر نمی‌آمد. مکرر موعظه کرد، توضیح داد، التماس کرد. و این التماس نفی عزت نبود، دلش برای عاقبت این بی‌احترامی می‌سوخت. نامه‌ها را آورد، گفت: شما نامه نوشتید. نکنید، من حسین هستم. با حسین بد برخورد نکنید، حسین(ع) خیلی تلاش کرد که کسی از قِبَل حسین جهنم نرود.

=================================================

فرهنگ اهدای خون بجای سنت قمه‌زنی/«مزار شریف» در سوگ حسین (ع) سیاه پوش شد

خبرگزاری فارس: با فرارسیدن ماه محرم و ایام سوگواری شهدای کربلا، مردم متدین ولایت شمالی «بلخ»، شهر «مزارشریف» را با شعارها و پرچم‌های عزاداری محرمی کرده‌اند.

به گزارش فارس، همه ساله و با آغاز ماه محرم، فضای ولایت بلخ به ویژه شهر مزارشریف شور و حال و سیمای دیگری به خود می‌گیرد.

مردم مسلمان و دین‌مدار ولایت بلخ با سیاه‌پوش کردن مساجد، تکایا و محله‌های خود و با برپایی مراسم ویژه این ایام از قهرمانی‌ها و جان‌فشانی‌های شهدای کربلا تجلیل می‌کنند.

از ابتدای ماه محرم، مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) و برنامه‌های سخنرانی و مرثیه‌سرایی در تمام تکایا و مساجد ولایت بلخ با شور و حال وصف‌ناپذیری در حال برگزاری است.

در این روزها به دلیل رجوع مردم برای تهیه پرچم‌های عزا و نصب آن در سطح شهر و روی دیوار منازل بازار عرضه محصولات فرهنگی گرم شده است.

جوانان و نوجوانان با شور و علاقه خاصی در این شب‌ها در مراسم عزاداری شهدای کربلا شرکت می‌کنند.

همچنین شورای اخوت اسلامی ولایت بلخ که مرکب از علمای اهل تشیع و تسنن است، با انتشار اطلاعیه‌ای از مردم این ولایت خواسته است در ایام عزاداری امام حسین (ع) از هرگونه عملی که مغایر با ارزش‌های دینی قلمداد شود، جداً پرهیز کنند.

در این اطلاعیه از عزاداران مسلمان خواسته شده است از انجام اعمالی چون تیغ و قمه‌زنی و هدر دادن خون خود خودداری کرده و عمل نیکوی اهدای خون در بانک خون امام حسین (ع) را جایگزین آن کنند.