آخرین مطالب
- ■زخمهای دیابت، کشندهتر از سرطان / درمانهای نوین اما گرانِ مرض قند
- ■ورود سامانه بارشی به کشور طی سهشنبه
- ■جمهوری اسلامی تحریمناپذیر است
- ■تداوم حملات رژیم صهیونیستی در سراسر غزه و افزایش شهدا
- ■برای اولین بار یک زن همزمان کلیه خوک پیوندی و پمپ قلب دریافت کرد
- ■آغاز بارگذاری مدارک پذیرفتهشدگان «آزمون آموزگاری»/ مراحل گزینش و مدارک امتیازآور
- ■وجدان بیدار دانشجویان دنیا را در دفاع از مظلوم میستایم
- ■هجوم پلیس آمریکا به دانشگاه بیسابقه است/ فروپاشی شعارهای دروغین آزادیخواهی آمریکا
- ■مردم برای دور دوم به میدان بیایند/گلپور: نوسان مشارکت در انتخابات آسیبشناسی شود
- ■آغاز بارگذاری مدارک پذیرفتهشدگان «آزمون آموزگاری»/ مراحل گزینش و مدارک امتیازآور
پربازدیدترین ها
- ■بازدید سردار قنبری جانشین سپاه حضرت نبی اکرم (ص) استان کرمانشاه از یادمان شهدای بازی دراز
- ■ارتفاعات بازیدراز به دلیل اشراف کامل برمناطق وسیعی از محور غرب از موقعیت مهمی برخوردار بود / نقش امدادهای غیبی در موفقیت عملیات بازیدراز
- ■رقابت بیش از یک هزار و ۹۰۰ نفر داوطلب کنکور سراسری در شهرستان
- ■بازدید مسئولین از کارگاه تولیدی عسلطبیعی در شهرستان
- ■بازدید مسئولین سرپلذهاب از حوزههای امتحانی برگزاری کنکور سراسری در شهرستان
- ■مقدمات آغاز راهیان نور در بازیدراز فراهم است
- ■آمادگی کامل هلالاحمر برای پوشش مراسمات گرامیداشت سالروز عملیات بازیدراز
- ■استفاده ایرباس از تیتانیوم ممنوعه
- ■حجاب ضامن بقای بسیاری از ارزشهای دینی و تمدنی است
- ■برگزاری نشست هماندیشی دهیاران روستاهای سرپلذهاب
- ■شوخی داریم، بیاحترامی نه!
- ■قیمت نفت با کاهش ذخایر آمریکا صعودی شد
- ■همه سیاستهای ترامپ به نفع نفت آمریکا نیست
- ■اولین سفر یک رئیسجمهوری ترکیه به کردستان عراق؛ آب و پ.ک.ک محور مذاکرات
- ■ایثار و رشادت و مقاومت رزمندگان دوران دفاع مقدس به یک فرهنگ تبدیل شده است / عملیات غرورآفرین بازی دراز فضای جنگ کاملا تغییر داد
- ■توصیههایی برای بهبود عملکرد پیامرسانهای بومی
- ■بازگشت 2رأس بزغاله کوهی به دامان طبیعت در سرپلذهاب
- ■بیتکوین آماده شد
- ■بانکهای چینی در معرض تحریم
- ■تداوم رگبار باران در ارتفاعات برخی استانها/ پنجشنبه کوهنوردی خطرناک است
روزتلخ
بازی دراز 1404/درروزگارقدیم حکایتی بود . مردمانی بودند کم سن و سال ولی ازجوانمردی چیزی کم نداشتند . همه بی ادعا و پرمحتوا . کسانی بودند که چفیه های یشان بوی تهجد می داد و کوله بارشان چیزی نبودبه جز معنویت . یک روزکه همراه شهید هوشنگ خانمحمدی به مسجد پادگان ابوذررفتم ، دعای کمیل برپا بود ، هرکسی با گویش خودش درگوشه ای ازمسجد این پادگان با معبود خود رازونیاز می کرد. اکثر قشر جوان سیزده ساله تا بیست و پنج ساله بودند و این رازو نیاز با خلوص نیت و به دوراز هر ریایی بود.
درآن موقع هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم ، احساس سبکی می کردم و گویی ملائک آسمان بربامهای 5 طبقه نشسته و نظاره گر این رازو نیاز بودند . آسمان رنگ ونوری دیگرداشت. یک هفته از این دعا و نیایش گذشت که در تاریخ 16/12/1363 درساعت 11:45 هواپیماهای دشمن از دهلیز قلعه شاهین عبور کردند و همچون خفاشهای خون آشام که قصد طعمه کرده باشند، روانه پادگان ابوذرشدند . اولین شهدای پادگان ، خدمه های ضد هوایی بودند که دراطراف پادگان استقرارداشتند ودیگر پادگان ستون دفاعی نداشت وجولانگاه هواپیماهای دشمن شده بود . درهمان ساعت که رزمندگان مهیای اقامه نماز ظهروعصر در مسجد پادگان ابوذربودند ، با بمبهای خوشه ای و راکت به شهادت رسیدند واینان همان کسانی بودند که در مسجد ابوذر با بصیرت بالا دعای العفو العفو می خواندندوچقدر زود دعایشان مستجاب شد وهریک با دستهای قلم شده و پیکربی سر و جسم های کاملا سوخته به دیارمعبود خویش شتافتند.
من با شهید هوشنگ خانمحمدی دوستی دیرینه ای داشتم پس جویای سلامتی اش شدم که خبرمجروح شدنش را به من دادند . سراسیمه به پادگان آمدم و خودم را به بیمارستان ولیعصر پادگان رساندم همان بیمارستانی که درطول جنگ خدمات زیادی به رزمندگان محورعملیاتی غرب ارائه میداد و این بار مملو از مجروح و شهید شده بود.هزاران هزار مجروح و شهید روی تختها بودند و من برای پیداکردن شهید خانمحمدی در تلاش و تکاپو بودم و به هرجایی سرک می کشیدم . صدای یا حسین و یا مهدی از هرگوشه ای به گوش می رسید . پرستاران و پزشکان با لباسهایی کاملا خونی به بالین مجروحان می آمدند گویی که خود آنها نیز مجروح و زخمی شده اند. در آخرین لحظات زندگی شهید خانمحمدی توانستم او را درحالیکه شرش درآغوش برادرش بود ، پیدا کنم . و آخرین دیدار من با دوست دیرینه ام همان لحظه و همانجا بود .
دوباره صدای هواپیماهای دشمن به گوش رسید . ساعت 2 بعدازظهر و دوباره موج عظیم مجروحین و شهدا به سمت بیمارستان روانه بود . هیچ کسی باقی نمانده بود .همه ساختمانهای پادگان خالی شده بودند .پادگان درخاک و خون غوطه وربود .هر کسی با هر سنی به کمک برادران تعاون می رفت تا به مجروحین کمک کند یا شهدا را به عقب بیاورد . برادران تعاون با هر وسیله ای سعی می کردند هرچه زودتر مجروحین و شهدا را منتقل کنند . تویوتا ، وانت ، اتوبوسهایی که صندلیهایش را برداشته بود ، خلاصه با هر وسیله ای سعی در رساندن مجروحین به شهرهای اسلام آبادغرب و کرمانشاه را داشتند.
درآن زمان که روستای ما بمباران شد ، از اعضای خانواده خانمحمدی 17 نفر واز خانواده های صفری و شاه صنمی 5 نفر ، درمجموع 22 نفر شهید شدند .