پربازدیدترین ها

سرویس: فرهنگی کد خبر: 180295 ۱۰:۴۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۸

طنز :

یک خنده از ته دل!!

بازی دراز 1404:طنز کده...واقعا بیاید از ته دل بخندید!!!

یک خنده از ته دل!!

به گزارش بازی دراز، طنز کده...واقعا بیاید از ته دل بخندید!!!

سرم توى گوشيم بود مامانم گفت:
پاشو به گلدونها آب بده !!!!
بدون اينكه سرمو بلند كنم جواب دادم:
بذار تو اين ماه مبارك حال گياهان كويرى رو درك كنن
مامان چه قریبانه
پرتم کرد از این خانه
هم شکسته پایه ما 
من گشتم بی خانهههه )))*=
داغونتم داری با ریتم میخونی....

=================

اقاهه اومده با عفونت گوش و گلو داشتم معاینه اش میکردم گفت: منم از همکاراتون هستم!!
گفتم: جدی؟ GP هستین؟ ( یعنی پزشک عمومی هستین؟)
گفت: اینی که گفتی نمیدونم چیه! اما من تخصصم امپول زدنه! اینقدر خوب امپول میزنم که همه فامیل میان پیش من و میگن خیلی دستت سبکه!! حالا ادرسمو میدم دوست واشناهاتون هر موقع امپولی چیزی داشتن تشریف بیارن درخدمتم!!
یعنی من اعتماد به سقف که چه عرض کنم اعتماد به عرش اینو داشتم.....
.
.
.
.
نمیدونم دیگه! اما حتما یه حرکتی میزدم!!

=================


به رفيقم گفتم دو،سه ماه ديگه ميخوام 1ميليون بهت قرض بدم! رفيقم:خب که چي حالا!؟ من:هيچي ديگه الان لازمش دارم،پسش بده!!!!
روش جديد و آبرومندانه ي قرض گرفتن..

=================

عاغا من نشسته بودم تلوزيون ميديدم.
بعد داشت ميان برنامه و اينا نشون ميداد،پايين يكيشون نوشت:اذان مغرب به افق تهران ساعت ٨:٣٤ . 
منم چون قبلش مامانم ازم پرسيده بود تهران كى اذون ميگن،خواستم به مامانم بگم.
اومدم بگم مامان تهران ساعت هشت و نيم اذونه، قاطى كردم گفتم
ماااماااان افــــق ساعت هشت و نيم اذونه:|
من*_*
اذان مغرب به افق تهران+_+
مامانم•_•

=================


يادش به خيردوم را هنمايي يه معلم داشتيم خيلي اذيتش ميكرديميه روز سر كلاس ما بود كه زنگ خورد اينم ناراحتش خورد بود كه گفت گوسفندان بيرون يه سري رفتن بيرون .ماها كه تيز بوديم نرفتيم گفت الاغ ها بيرون باز يه سري رفتن ما مونديم ديگه دست اخر بدجور اصبيدشد گفت بريد نريد همتون. خريد

=================


عاغا من یه خواهر دارم کلاس سومیه خیلی رو درس و مدرسه حساسه یه چند وقت پیش که وقت امتحانا بود این خواهر من ساعت چهار بعد ظهر خوابید هشت بیدار شد فقط من و خودش خونه بودیم ازم پرسید ساعت چنده؟؟؟؟گفتم هشت.
گفت صبح یا شب؟؟؟؟؟منم چون میدونستم ساعت هشت صبح امتحان داره خواستم ی کم سر ب سرش بزارم گفتم صبحه...
عاغا این ی جیغ فرا بنفش کشید رفت مانتوشو پوشید منم فقط داشتم بهش میخندیم یهو دیدم این داره زیر چشمی منو نگاه میکنه و ی چیزایی با خودش میگه...

هیچی دیگه دستم بهتره چند روز دیگه هم گچ پامو باز میکنن کبودیامم که کم کم دارن خوب میشن فقط ی خرده شکستگی دماغم رو مخه بقیش حله شما خودتونو ناراحت نکنید

=================


یه بار تو کلاس سر درس فیزیک معلم داشت تعریفو میگفت همه هم ساکت مینوشتن تو دفتراشون ، یهو دست یه نفر گیر کرد به صندلی گفت آآآآی ، دوستمم که طبق معمول خواب تشریف داشت یهو از خواب بلند شد گفت مبارکه مبارکه بچه به دنیا اومد کلاس ترکید از خنده معلم هم تو عمود محو شده بود :))))

=================


فرض کن پای کامپیوتر نشستی داری بازی میکنی بازی هم حساس مرحله آخر یهو همزمان بینی و سر و پات خارش بگیره :(((( یعنی بدترین حالت ممکن پیش میاد :((((( از آموزش پارک دوبل به خانم ها هم بدتره :)))))

=================

مورد داشتیم طرف با یکی تصادف کرده...
تو تصادف هیچکدوم چیزیشون نشده بعد پیاده شدن همدیگرو مث .... زدن راهی بیمارستان شدن