پربازدیدترین ها

سرویس: باشهدا کد خبر: 183877 ۱۱:۰۳ - ۱۳۹۴/۰۶/۲۴

افسران جنگ نرم

سمیه کردستان

سمیه کردستان

سمیه کردستان

به گزارش بازی دراز، 

افسران - سمیه کردستان

نام و نام خانوادگی : ناهید فاتحی کرجو
نام پدر : محمد
تاریخ تولد : 1344/04/04 
یگان : همکاری با سپاه و پیش مرگان انقلاب
تاریخ شهادت : 1361/09/01
محل شهادت : روستای هشمیز کردستان
آرامگاه : تهران - بهشت زهرا (س) – قطعه 28 –ردیف 31 – شماره 13

 

طلوع زندگی

ناهید فاتحی کرجو در  تاریخ 4/4/44 در شهر سنندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت(ع) بزرگ می کرد . آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت می برد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت باشم و گریه کنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه می کنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می کنم، بلکه تازه سبک تر و آرام تر می شوم.»

 

نوجوانی از جنس ایمان و شهامت

با شروع حرکت های انقلابی ، ناهید هم به انقلابیون پیوست. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضدانقلاب در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغاز کرد. شروع این همکاری، خشم گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان بود را برانگیخت.

 

راهی به سوی آسمانی شدن

ناهید علاوه بر همکاری با بسیج و سپاه وقتش را به خواندن قرآن و انجام فعالیت های اجتماعی میگذراند. اوایل زمستان سال 60 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرسوجو پیدایش نمی کند. انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را آن روز دیده بودندشنیدکه:چهارنفر،ناهید را دوره کرده،به زورسوار مینی بوس کردند و بردند!بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر بازهم با سپاه همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم می کشیم.

زخم ستاره

چندماهی بعدخبری درشهر پیچیدکه دختری را در روستاهای کردستان بادستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!»می چرخاندند.این خبر درمدت کوتاهی همه جاپخش شد و نگرانی های مادر را به یقین تبدیل کرد.این ویژگی که برای کومله و ضدانقلاب اتهام بود برای ناهید افتخار محسوب می شد.

یک روستایی دیده های خود را از آن اتفاق این گونه تعریف می کند: «آنها سردختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند. کومله هابه آن دختر نوجوان میگفتند: آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!»اما بصیرت،ایمان،شجاعت توامان با شناخت اهداف انقلاب اسلامی این دختر نوجوان دلیر،شیربچه کردستان رابر آن داشت که هرگز علیه امام و رهبر خود زبان باز نکند....

11ماه از ربوده شدن او می گذشت که پیکر مجروحش را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند.وقتی پیکر مجروح و بی جان او را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد. زنان با دیدن آثار شکنجه های وحشیانه بر بدن ناهید، سرشکسته و تراشیده اش به ماهیت اصلی ضدانقلاب بیش از پیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان همت گماشتند.

 

سفر آخر...

خانواده شهید نوجوان ناهید فاتحی کرجو، صلاح ندیدند وی را در سنندج دفن کنند و برای رهایی از آزار و اذیت ضد انقلاب و برخورداری از امنیت اجتماعی، جسد او را برای تدفین به تهران منتقل و در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن کردند.چند سال بعد، مادر که برای یافتن دختر نوجوانش از هیچ کوششی دریغ نکرده بود و از اندوه فراق همیشگی و شهادت مظلومانه او بیمار شد و تاب زندگی بدون ناهید را نیاورد.