پربازدیدترین ها

سرویس: تازه های خبر کد خبر: 23447 ۱۱:۲۱ - ۱۳۹۲/۰۴/۱۹

ارتش مصر دنبال بهانه برای کودتا بود/ قدرت گروه های مذهبی برای بسیج مردم بیشتر از سکولارهاست

ارتش مصر دنبال بهانه برای کودتا بود/ قدرت گروه های مذهبی برای بسیج مردم بیشتر از سکولارهاست
یک کارشناس مسائل سیاسی می‌گوید: اگر بحران مصر عمیق شود، به صورت گریزناپذیری ارتش نقش تصمیم گیرنده و اساسی را خواهد داشت و دولت موقت در حقیقت کاری از دستش برنمی‌آید.
مصر روزهای دشواری را در پیش دارد. بهاری که قرار بود برای مردم امید و رونق و آزادی بیاورد، خیلی زود به خزان تبدیل شد و یک هفته‌ای است که با سقوط رئیس‌جمهور اسلامگرای مصر، این کشور در بی دولتی و آشوب‌های خیابانی به سر می‌برد.
کودتای نظامیان در دومین مقصد تحولات موسوم به "بهار عربی" به عمر دولت اخوان‌المسلمین در تولد یک سالگی‌اش پایان داد و این بار قرار است ملی‌گرایان تا زمان انتخابات بعدی سکاندار کشور باشند. اما چرا تحولاتی که دو سال پیش بسیاری از تحلیل‌گران و ناظران با خوش‌بینی بدان می‌نگریستند به خزان تبدیل شد؟ به جز تونس، تجربۀ کشورهایی همچون مصر، سوریه، یمن و لیبی پس از سقوط نظام‌های اقتدارگرا و بعضاً دیکتاتوری بیش از آنکه پیام‌آور تحولات مثبت باشد، با ناامنی، تشدید منازعات قومی، طائفه‌ای و آشوب همراه بوده است؟ با این اوصاف آیا باید همچنان با نگاهی خوش بینانه به این تغییرات نگریست؟ داود هرمیداس باوند در گفتگویی با خبرگزاری خبرآنلاین به این پرسش پاسخ داده است که در ادامه می‌خوانید: چرا مصر به اینجا رسید؟هرمیداس باوند زمانی که تحولات موسوم به بهار عربی آغاز شد، انتظار این بود که نظام کمابیش سکولار و مبتنی بر نوعی دمکراسی، حقوق بشر و قانون‌مداری در بسیاری از کشورها شکل گیرد، اما فرآیندها روند دیگری به خود گرفت. گروههایی که در زمان حکومت‌های استبدادی هیچگاه اجازه نداشتند که در قالب احزاب، فعالیت‌های سیاسی داشته باشند، با تغییر شرایط قادر به هماهنگ کردن خود نبودند. زمانی که جنبش مردمی ظاهر شد، گروههایی که خواهان تغییر وضع موجود و استقرار نظام مردمسالار بودند، فاقد تشکیلات و سازماندهی لازم از لحاظ بسیج مردمی بودند از جمله حزب وفد مصر که از احزاب قدیمی مصر بود که فعالیتش متوقف شده بود. در مقابل اخوان المسلمین نیز مترصد فرصت‌های بعدی بود و موفق شد سوار بر موج انقلاب شود چون دارای تشکیلات و سازمان بود. این جریان در زمان حسنی مبارک نیز اجازه داشت در انتخابات شرکت کند و در مجلس 80 نماینده نیز داشت، از این رو موفق شد با کسب 51% آراء در انتخابات قدرت را در دست گیرد. این تصور می‌رفت که اخوان المسلمین به لحاظ ارزشی نسبت به خط مشی‌های گذشته دچار تعدیل‌هایی شده باشد و بتواند موازنۀ منصفانه‌ای را بین ارزشهای اخوان المسلمین و ارزشهای مورد تقاضای دیگران ایجاد کند. اما بعد که مستقر شد و قدرت را در دست گرفت، فرایندهای موجود شکل دیگری به خود گرفت و در واقع به مثابه شوکی برای طرفداران نظام مردمسالار و سکولار بود. شکاف در همان ابتدا از قانون اساسی که در قالب دوگانگی سیاسی و اجتماعی ظهور یافت، بیشتر شد و این برخلاف چیزی بود که جنبش مردمی پیگیر آن بودند. در کنار افزایش اختیارات مرسی و تشدید بحران اقتصادی که به سایر نارضایتی‌ها دامن زد، برخورد فرقه‌گرایانۀ مرسی با سایر اقلیت‌ها از جمله قبطی‌ها و شیعیان از دیگر دلایل تضعیف دولت بود. مسائلی که وحدت و یکپارچگی کشور را تهدید می‌کرد. گفته می‌شود ارتش در واقع از همان ابتدا سر ناسازگاری با اخوان المسلمین داشت. نقش ارتش در تضعیف دولت و در نهایت کودتا چقدر بود؟ تصادفاً ارتش بعد از انتخابات نوعی تمایل و همسویی با اخوان و مرسی نشان داد. حتی پس از برکناری برخی از کادری‌های رتبه بالای ارتش معذالک ارتش خویشتنداری کرد. با این حال چهارچوب ارتش حفظ شده بود و همین سبب شد که ارتش بتواند قائم به خود باشد و در شرایطی اظهار وجود کند و چنین هم شد. از این رو با اولتیماتوم و هجوم موج مردمی، ورود ارتش به ماجرا قابل پیش بینی بود. البته اولتیماتوم به وسیله‌ تبدیل شد چون دولت قطعاً ظرف 48 ساعت نمی‌توانست بحران را به یک فرایند مرضی الطرفین منتهی کند و نهایتاً کودتا علیه اخوان المسلمین نتیجه داد. حذف سیاسی اخوان پایگاه این جریان را متزلزل می‌کند؟ اخوان‌المسلمین شبکۀ گسترده‌ای نه تنها در مصر بلکه در کل جهان عرب دارد. پیش بینی می‌شود که این اقدام ارتش با واکنش‎‌های متناوب، مسالمت آمیز و یا سخت افزاری در آینده و یا فعالیت‌های زیرزمینی مواجه شود. تنش ممکن است به شکل دیگری ادامه پیدا کند. در هر حال مصر قلب جهان عرب است و هر اتفاقی که در این کشور بیفتد بازتاب خود را در دیگر کشورهای عربی در پی خواهد داشت. در صورتی که برخورد با اخوان المسلمین شکل خصومت، انتقام جویی بگیرد، ممکن است گروههای اخوان در سایر کشورها نیز تحت فشار دولتها دچار تغییرات و تحولاتی شوند. چرا هزینه‌های تحولات جهان عرب بیش از فرصت‌های آن بود؟ به یک معنا چرا بهار عربی به خزان تبدیل شد؟ به یاد داشته باشیم اصولاً تحولات جهانی در جهتی است که با ارزش‌های متافیزیکی سازگاری ندارد. در واقع این مفاهیم هم در تعارض با مفاهیم جهانی است و هم با روندهای داخلی. بخش‌های عمده‌ای از مردم مصر نگرش سکولار دارند، ضمن اینکه آنها مسلمان هستند اما خواهان آنند که دین وارد حکومت نشود. دین می‌تواند وارد سیاست شود کمااینکه در اروپا نیز این اتفاق افتاده است همانند احزاب دمکرات مسیحی در آلمان و ایتالیا و .. که وارد سیاست شده اند ولی اینکه بخواهند ارزشها و اصول دین را وارد مدیریت جامعه در عرصه‌های مختلف کنند، این مسئله ناسازگاری دارد. این روندی کلی در جهان است. نکتۀ دیگر اینست که گروههای مذهبی معمولاً قبل از اینکه قدرت را در دست بگیرند ادعا می‌کنند که در ارزشهای سنتی خود تعدیلاتی ایجاد کرده‌اند و آمادگی تساهل و سازگاری با نگرش‌های سیاسی و اجتماعی روز را دارا هستند ولی زمانی که قدرت را در دست می‌گیرند و آن را تثبیت می‌کنند، از قول و قرارهای خود دور می‌شوند و سعی می‌کنند زیرکانه ارزشهای سنتی خود را به کرسی بنشانند که این تعارض را جدی می‌کند و ناسازگاری به وجود می‌آورد. واقعیت اینست که برخی ارزش‌های جهانشمول در عرصۀ جهانی ظاهر شده است اما برخی بر این برآنند که این ارزشها را همسو با استاندارهای فرهنگی خود کنند؛ مثلا گفته می‌شود حقوق بشر هندوئیسم، حقوق بشر بودائیسم، حقوق بشر مسیحی و ...این با روند ارزشهای جهانی ناسازگار است. وقتی گفته می‌شود ارزشهای جهانشمول در واقع این ارزشها نتیجۀ قرنها کوشش، جنگ‌ و انقلاب‌ بوده و نمی‌توان آن را با ارزشهای بومی تفریق کرد. هرچند ممکن است برخی از کشورها به دلیل حکومت‌های استبدادی و نوعی توقف تاریخی با ارزش‌های دمکراسی در عمل آشنایی پیدا نکرده‌ باشند و فرهنگ دمکراسی آنچنان که باید و شاید نهادینه نشده است اما در دنیای امروز تحولات آنقدر سریع و عمیق است که جوامع نمی‌توانند منتظر وقوع آن باشند. زمانی که در این جوامع روزنه‌هایی ایجاد می‌شود و جامعه می‌خواهد این روند را تغییر بدهد، آنوقت از یک استبداد رها می‌یابند و در دامن استبداد دیگری می‌افتد، همانند آنچه که در کشورهای دیگر از جمله مصر اتفاق افتاد. دلیل این شکست، عدم تجربۀ ارزشهای حقوق بشری و یا آزادی‌هاست؛ آنهم به این دلیل که این ارزشها نهادینه نشده است. تمام این هیاهوها و انقلاب‌های دو سال اخیر برای تغییر وضع موجود است. وضعیتی که پس از آن به وجود می آید باید متفاوت از گذشته باشد نه اینکه بدتر از آن باشد. در آن صورت جامعه دچار تنش و دوگانگی می‌شود و خسارات زیادی به لحاظ مادی، انسانی و روانی پدیدار می‌شود. در هر حال این مشکلی است که برای جوامع خاورمیانه وجود دارد. کشورهای واقع در این حوزه در گذار تاریخی به سر می برند. زمانی که گروهها و جریان‌ها قدرت را در دست می‌گیرند و نشان می‌دهند که قدرت سازگاری با تحولات جهانی ندارند از درون جامعه دیر یا زود واکنش‌هایی پدیدار می‌شود و شاید در گذر تاریخ این تجربه به نوبۀ خود زیاد هم بد نباشد. یکی از تبعات منفی تحولات دو سال اخیر جهان عرب، تشدید تعارضات و تنش‌های طائفی و قومی‌گرایی و دینی به خصوص شیعه و سنی بوده است. مصداق این بحران را حتی در جامعه مصر نیز تا اندازه‌ای شاهد بوده‌ایم. اخوان المسلمین به عنوان نماد اسلام سیاسی در یکسال حکومتداری آنگونه که انتظار می‌رفت، نه تنها نتوانست با این پدیده مقابله کند، بلکه به نوعی تشدیدکنندۀ این عارضه شد. آیا باید این پدیده را تنها از تبعات تحولات جهان عرب دانست و یا تدبیر حکومت‌ها نیز در بروز و ظهور این مسئله دخیل است؟ ظاهراً مصر در مقام مقایسه با دیگر کشورهای عربی از تسامح و تساهل بیشتری در سطح اجتماعی برخوردار است. همانطور که می‌دانید در زمان ناصر و اوج گرفتن گرایشات ناصریستی مصر بر سه مدار ادعای رهبری می‌کرد؛ رهبری جهان عرب، رهبری جهان اسلام و در نهایت مدار رهبری آفریقا. مصر خود را در جایگاهی ژئوپولیتیکی می دانست که پیرامون هر سه مدار برای خودش ادعای اولویت داشت که البته بی معنی هم نبوده است. مصر از سویی کشوری تاریخی است. سوم اینکه مصری‌ها بالفطره از نظر فرهنگی دید انسانی بیشتری در مقایسه با سایر کشورهای عربی دارند. یعنی اصولاً تمایل به جنگ ندارند و از خشونت بدور هستند. با این حال با تمام نقش محوری مصر در جهان عرب و جهان اسلام، آنها نیز تحت تأثیر تحولات جهانی و منطقه‌ای و به یک معنا بهار عربی کمابیش قرار گرفته‌اند. از سویی هر اتفاق و رویدادی که در مصر رخ دهد، بازتاب خاص خود را به صورت نسبی در کشورهای عربی در پی خواهد داشت. آیا روی کارآمدن دولتی ملی گرا می‌تواند جامعۀ دوقطبی مصر را متحد و یکپارچه کند؟ در صورتی که یک نظام سکولار مبتنی بر پارلمانتاریسم، مردمسالاری و حکومت قانون به صورت پایدار مستقر شود، اتفاقاً نگرشی متفاوت با اخوان المسلمین خواهد داشت. چون آنها صرفاً در جهت مصالح و منافع مردم براساس مقتضیات روز عمل می‌کنند و نه براساس مسائل ارزشی. نگاه ارزشی به جامعه، نگاهی امتی است ولی زمانی که حکومتی سکولار و واقع نگر باشد و جهان بینی خاص خود را داشته باشد، مقتضیات، ظرفیت‌ها و امکانات خود را در نظر می‌گیرد و سعی می‌کند در جهت منافع ملی خودش عمل کند. قاعدتاً ایران باید با دولتی اسلامگرا تعامل بهتری داشته باشد. اینطور نیست؟ همانطور که اشاره کردم دولتی قانونمدار بر پایۀ نظام پارلمانتاریسم و مردمسالار می‌تواند رابطۀ سازنده‌ای با ایران داشته باشد. ولی اگر حکومتی ارزشی باشد، مبنای قضاوت و تصمیم گیری بر روال دیگری خواهد بود. به خصوص اگر وارد درگیری‌های مذهبی و ارزشی شوند، وضعیت بدتر خواهد شد؛ مثلاً اختلاف نظر بر سر مفهوم هلال شیعی می‌تواند تعارضاتی را میان طرفین ایجاد کند و وضعیتی همانند سوریه ایجاد خواهد کرد. حکومت‌های ارزشی معمولاً دچار همین جنس تعارضاتی که بدان اشاره کردم، خواهند شد و این موضع به ضرر است و با منطق‌های روز جامعۀ بین المللی سازگاری ندارد. آیا می‌توان ارزشهای جهانشمول را با توجه به بافت و ساخت جوامع خاورمیانه به این کشورها تعمیم داد؟ 40 تا 50% مصر را اسلامگرایان تشکیل می‌دهند و این فرضیه وجود دارد که اسلامگرایان برندۀ هر انتخاباتی در مصر هستند. ارزیابی تان چیست؟ در حکومت‌های استبدادی اصولاً در جوامع خاورمیانه، حاکمان اقتدارگرا اجازه نداده اند که جوامع مدنی سازمان یافته، احزاب و نهادهای صنفی آزاد میدان فعالیت داشته باشند تا بتوانند نیروهای خود را بسیج کنند. هم اکنون که فضا آزاد شده است؛ بنابراین مشکلی نباید باشد. خیر. آزادی در فاصلۀ کوتاهی است که بلافاصله پس از آن انتخاباتی انجام گیرد یعنی در فضای چندماهه. از سوی دیگر گروههای مختلف همانند رنگین کمان موقتی ظاهر می‌شوند و پیرامون چند شخصیت شکل می‌گیرند. مثل البرادعی و عمرو موسی و ... این گروهها توان سازمان‌دهی و ایجاد تشکیلات را ندارند تا بتوانند جامعه را در روستاها و شهرها بسیج کنند. این گروهها بیشتر در شهرهای بزرگ هستند. گروههای مذهبی هم پایگاه روستایی دارند و هم پایگاه شهری. فعالیت آنها یا زیرزمینی است و یا به آنها اجازه می‌دهد که تا حدودی آشکارا به صورت مسالمت آمیز در انتخابات شرکت کنند و در واقع توان بسیج با سرعت بالا را دارند. سایر گروهها توان این سازماندهی و تشکیلات را ندارند بنابراین در مقام مقایسه آنها دست برتر را دارند و در انتخابات نیز بهتر ظاهر می‌شوند. حکومت‌های مبتنی بر ارزشهای امتی و فراملی ممکن است در کوتاه مدت کسب اعتبار و وجه کنند اما در بلندمدت چون با ارزشهای جهان شمول سازگاری ندارند و نمی توانند حلال مشکلات پیچیدۀ امروز در مباحث اقتصادی و مالی و .. باشند، با مشکل مواجه می‌شوند. چرا تجربۀ اسلامگرایان در ترکیه به نتیجۀ قابل قبولی رسید اما در مصر اینگونه نیست؟ ترکیه از آغاز پس از جنگ بین الملل اول جامعۀ شکست خوردۀ و اشغال شده بود. یونانی‌ها استانبول و ایتالیایی‌ها جزایر ترکیه را گرفته بودند و ترکیه تحقیرشده بود. آتاتورک موفق شد یونانی‌ها را شکست دهد و ایتالیایی‌ها را بیرون کند. آتاتورک در این میان از اختلاف میان قدرتهای بزرگ فاتح بزرگ جنگ جهانی اول استفاده کرد. حتی در عهدنامۀ 1921 دو ایالتی که تزارها آن را گرفته بودند، ترکیۀ شکست خورده توانست آنها را باز پس بگیرد. آتاتورک در واقع، قهرمان نجات غرور مردم ترکیه شد و آنچنان ترکها احساس حق شناسی و وفاداری کردند که هر تصمیمی که آتاتورک می‌گرفت، حتی در تعارض با ارزشهای سنتی و مذهبی، پذیرا می‌شدند. آتاتورک موفق شده بود شکست را جبران کند و غرور را به مردم تحقیرشدۀ ترکیه باز گرداند. این وضعیت حتی پس از جنگ بین الملل دوم نیز پایدار بود. تا اینکه به مروز زمان ساختار دولایۀ ترکیه (آناتولیِ مذهبی و سنتی و قسمت اروپایی ترکیه) با هم همراه شدند. ترکیه در این میان با شکاف و تنش درونی نیز روبرو شد، اما تصادفاً حزب عدالت و ترقی موفق شد این شکاف را بی رنگ‌تر و بی‌رنگ تر کند و از یک تنش اجتماعی و سیاسی جلوگیری کند. دوم اینکه دولت اردوغان به جز بحرانی که طی ماههای اخیر با آن روبرو بود، از خط مشی‌های گذشته خیلی دور نشد چه در تعاملات خارجی و چه در بعد اقتصادی. هرچند آنها برخی شعائر اسلامی را رعایت کردند، اما آنها هیچگاه مشی خود را تحمیل نکردند. از سویی از نظر اقتصادی حزب عدالت و توسعه به موفقیت‌های مهمی دست یافت. ترکیه به لحاظ توسعۀ اقتصادی در رتبۀ ششم اروپا و شانزدهمی در جهان شد. جدای از بحران داخلی اخیر در این کشور، ترکها سعی کرد از حوادث خاورمیانه به نفع خود استفاده کنند و نقش محوری را ایفا کند. بحران کردها را به نوعی مدیریت کردند و اتحادی میان کردهای سوریه، ترکیه و عراق برقرار کردند. از این رو دستاوردهای امروز ترکیه را باید در راستای تلاشهای آتاتورک برای غرور از دست رفتۀ این کشور و تلاش‌های دولتمردان برای حفظ ارزشهای این کشور جستجو کرد. آیندۀ مصر را چگونه پیش بینی می‌کنید؟ بحران مصر بالاخره باید حل شود یا مسالمت آمیز و یا خشونت بار. اگر خشونت بار باشد بدون شک طولانی مدت نخواهد بود. شاید ارتش که همواره نقش محلل در برخی از کشورها از جمله مصر و پاکستان را داشته، مجبور شود قدرت را عملاً در دست بگیرد و نظم و نسق را به جامعه تحمیل کند تا فضا برای واگذاری قدرت به یک دولت غیرنظامی فراهم شود. اگر بحران عمیق شود، به صورت گریزناپذیری ارتش نقش تصمیم گیرنده و اساسی را خواهد داشت و دولت موقت در حقیقت کاری از دستش برنمی‌آید.