پربازدیدترین ها

سرویس: ویژه کد خبر: 25463 ۲۲:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۴/۲۷

زندگی نامه شهید عزت الله فلاحی

زندگی نامه شهید عزت الله فلاحی

583966_aGoRDL0D

سایت بازی دراز 1404/عزت الله فلاحی در اسفند ماه سال 1345در روستای گاوچالی از توابع شهرستان سرپل ذهاب دیده به جهان گشود ودر کانون گرم خانواده ای کشاورز دوران کودکی را سپری نمود دوران ابتدایی دبستان را با محبت گرم معلمین روستا که اورا در ساعات غیر درسی نیز پیش خود نگه می داشتند گذراند با شروع جنگ تحمیلی یک سال از ادامه بازماند زیرا در اسلام آباد غرب با کمبود جا مواجه بودوبعداز پایان دوره ابتدایی برای ادامه تحصیل به روستای مجاور که پنج کیلومتر فاصله داشت می رفت ودر این دوران نیز شاگردی نمونه ومشتاق درس ومسابقات قرآن بود. دوران راهنمایی را نیز با موفقیت گذراند درسال 62دانشسرای تربیت معلم شهید باهنر اسلام آباد غرب تاسیس شد وایشان در آزمون ورودی دانشسرای تربیت معلم شرکت کرد وجزء پذیرفته شدگان اولین دوره تربیت معلم شهید باهنر بود وبرای ادامه تحصیل دوره چهارساله به دانشسرای تربیت معلم شهید باهنر به اسلام آبادغرب عزیمت کردشهید فلاحی فردی متدین بود ونماز اول وقت راترک نمی کردوهیچگاه از یاد وذکر خدا غافل نبود در نمازهای جمعه وجماعات شرکت می کرد ودر دعاهایی که به مناسبتهای مختلف برگزار می شد حضور فعال داشت در ماه محرم در میان عزاداران سینه وزنجیر می زد وبرای امام حسین (ع) عزاداری می کرد وبه دستورات واوامر الهی فرامین پیامبر(ص) وامام  امامان معصوم (علیهم السلام) پای بند بود وعمل می نمود با دوستان وبرخوردی صمیمی داشت وهیچگاه کسی اورا عصبانی ندید.وهیچ وقت بین افراد تبعیض قائل نبود وهمواره ساده زندگی می کرد ولباس ساده می پوشید در ماه مبارک رمضان در هرشرایطی روزه می گرفت وبیشتر شبهای ماه مبارک رمضان را شب زنده داری می کرد وتا سحرگاه مشغول راز ونیاز با خدابودواغلب روزهای دوشنبه وپنج شنبه را روزه می گرفت.در مورخه 24/1/65از طریق بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان اسلام آباد غرب با قلبی مالامال از ایمان وبا عزمی راسخ عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل گردیدودر تیپ 29نبی اکرم (ص) در یگان دریایی فتح آموزش های لازم را گذراند وبعد از مدتی که در جبهه های جنوب بود به خاطر لیاقت وشایستگی که داشت به عنوان مربی در قسمت آموزش یگان دریایی به عنوان مربی سکانداری مشغول انجام وظیفه و آموزش سکانداری به نیروهای اعزامی به جبهه های حق علیه باطل می گردد، در این مدت یکبار در آب قایقش دچار سانحه می شود وقایقش غرق می شود اما شهید فلاحی خود از آب نجات پیدا می کند.در تاریخ 31/6/65برای ادامه تحصیل به دانشسرا تربیت معلم برمی گردد که در سنگر مدرسه با جهل ونادانی مبارزه کند، زمانی که رزمندگان اسلام در عملیات کربلای پنج ضربه ای محکم بر پیکر نیروهای صدام وحزب بعث در شلمچه می زنند صدام وحامیانش جنگ شهرها را آغاز می نمایند یکی از شهرهایی که دفعات مکرر مورد حمله وبمب باران هوایی صدامیان قرار گرفت شهر اسلام آبادغرب بود وبعلت بمباران هوایی شهر مدارس شهر برای مدتی تعطیل شدند وشهید فلاحی می گوید :آیا باید در شهر بمانم وهرروز شاهد بخون غلطیدن صدها زن وکودک بی دفاع باشم ؟ لذا مجدداً تصمیم برای رفتن به جبهه می گیرد ودر تاریخ 22/11/65بار دیگر با آن وضعیتی که شهرها مورد حمله هوایی وبمباران قرار می گرفت وی همراه کاروان عازم جبهه های جنوب می شود ،در خردادماه سال 1366برای شرکت در امتحانات نهایی سال چهارم برمی گردد وبا شرکت در جلسات امتحان نهایی با کسب نمرات عالی امتحانات را با موفقیت پشت سر مد گذراند ومجدداً به جبهه های حق علیه باطل بر می گردد . اما حالا عزت الله فلاحی آن کودکی نبودکه در آغوش مادرشیر می نوشید بلکه شهید فلاحی جوانی شجاع باغیرت بود واز اسلام عزیز دفاع می نمود و هر بار با قلبی مملو از ایمان وعشق به اسلام وپیروی از ولی امر مسلمین به جبهه های حق علیه باطل اعزام می شد.عزت الله بارها در عملیات شرکت می کرد و عملیات بعدی که خداوند او را توفیق داد تا جهاد گری در راه حق باشد شرکت کند عملیات نصر(7)در منطقه سردشت و فتح قله بوالفتح عراق بود.این بار نیز کوه های کردستان  شاهد حماسه های عزت الله بودند جانبازی های او را باید کوههای کردستان توضیح دهند.ستارگان آسمان که همیشه نماز شبهای اورا نظاره می کردند بیان کنند.مقاومتهایش را باید گلوله های عراقی که به سویش شلیک می شد و ترسی به دلش راه نمی داد باید بگویند.او با اینکه مسئولیت دسته ای را به عهده داشت و با نیرو های تحت فرمانش به گونه ای رفتار می کرد که گویا سراسر وجودش باید محبت باشد.او ورزشکاری متواضع بود و از ورزش در جهت اسلام استفاده می کرد بر خلاف افرادی که  همینکه ورزشکار می شوند صرفا فقط را در مقایسه با خود هیچ می پندارند.ولی افسوس که آیندگان انقلاب از وجودش استفاده نکردند و یک معلم الگو و نمونه را از دست دادند.به هرگونه ای شد گرمای سوزان جنوب نیز او را آزمایش کرد به هر حال او بسیجی بود در میان بسیجی ماند و خدمت خود را هم چنان با اخلاص ادامه داد.دوستانش در دانشسرا به او گفته بودند که چه موقع از جبهه بر می گردید؟گفته بود تا زمانیکه جنگ است مگر جنازه ام را بیاورند و لا بر نمیگردم تا اینکه در تاریخ 17/5/1366 هنگامیکه در پیشاپیش نیرو های تحت فرمانش حکت می کرد و سنگر های عراقی را یکی پس از دیگری فتح می نمود ناگهان خمپاره دشمن به چند قدمی وی اثابت نمود و اورا پرپر می کند.براستی او بسیجی امام زمان(عج)بود.میدانیم که دیگر تا روز رستاخیز هرگز دیدگانمان به روی وی روشن نخواهد شد و صدای گرم او برای همیشه خاموش شده است.اما یاد او که همواره حکایت از مردانگی و شجاعت و یکرنگی او دارد تا پایان عمرمان جاوید خواهد بود و آنچه را برایمان به یادگار گذاشت خاطرات شیرین در این ایام از زندگی پر برکت او می باشد...

((روحش شاد و یادش گرامی))