پربازدیدترین ها

سرویس: فرهنگی کد خبر: 2577 ۰۶:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۵

زندگی نامه شهدای والامقام سرپلذهاب :

زندگی نامه شهدای والامقام سرپلذهاب :
زندگینامه شهید والامقام احمد پرتو:

احمد پرتو در اولین روز از پاییز سال 1345 در محیط سراسر مهر و عطوفت خانواده ای خداجوی ، مومن و آکنده به نکهتِ آل حیدر(ع) در شهرستان سرپلذهاب دیده به جهان گشود و با تولدِ خویش ، بهاری پر انعام را در خانواده هویدا ساخت و در غایت با عروجِ خویشتن سایه سنگین مصیبت را بر پهنهِ خانه و کاشانه گسترانید .پس از سپری شدن در اوان طفولیت دستانی گرم و محبّت آمیز دستان احمد را در خود گرفته و با الحانی دلنشین وی را به سوی مکانی والا کشانید، تا علم آموخته و بر معرفت ذاتی خود تا مراتبی بیافزاید . احمد به واسطه نبوغ و حافظه عالی توانست پایان نامه سال اول دوره راهنمایی را با اخذ نمرات برتر دریافت کند ، ولی به دلیل کمبود امکانات مادی و ضعف بنیه اقتصادی خانواده، ادامه تحصیل در مقاطع بالا بر وی مقدور نیامد، لذا تحصیل راترک نموده و با سنی اندک به کار و فعالیت پرداخت .

وی در سال 1363 در سن 18 سالگی به خدمت مقدس سربازی مشرّف گردید و توان بالقوه دفاع از حریم مطهر میهن را به فعالیتی تام رسانید ، بطوری که تمام دوران خدمت خویش را در خطوط مقدم جبهه و پشتیبانی جنگ و جبهه گذرانید. احمد در سال 1365 به محض خاتمه دوران مقدس سربازی ، بلافاصله راهی جبهه آن دانشگاه عظیم انسان سازی و آدمیّت گسترش گردید و در بسیاری از عملیات نیرو های جان بر کف ایران علیه رژیم بعث عراق ، از جمله عملیات شلمچه و والفجر 10 خاضعانه و دلیرانه شرکت جست که مجروحیت وی از ناحیه دست تا آرنج در عملیات شلمچه سند محکمی بر این ادعاست .

احمد پرتو در پی چندین سال تلاش ، در راستای لقای دلارامِ خجسته فال و تکیه بر اریکه نعمت در جنت الماوای الهی عاقبت در 13 اسفند ماه 1366 در منطقه کاوکش به دلیل اصابت ترکش خمپاره ، چون قاسم ِ کربلا ، رخت دامادی ندیده ، در حجله با کفنی خونین آرمید و قدسیان با آوای یا مظلوم وی را به خانه بخت نشاندند.

خاطراتی از شهید به نقل از مادرش:

خاطره:شدت عشق ، صداقت قلب  و خلوص نیت

شامگاه پاییزی با اهالی خانواده، پیرامون سفره نشسته بودیم که ناگهان در اطاقک خانه با دستانی زیبا گشوده شد. آری ، صاحب آن دستان زیبا احمد بود که به مرخصی آمده بود . درهمین ایام رهبر کبیر انقلاب ، حضرت امام خمینی (ره) ، اندکی بیماری و کسالت داشتند ، به محض ورود احمد به اطاقک ، تصویر رهبر عزیز بر صفحه تلویزیون مجسم گردید . در این هنگام ، احمد نانِ سفره را به رسمِ دعا ، بالای سر نهاده و این سخن ، بر زبان راند:

«خداوندا! به حق این نعمت ِ عظیم  وبه حق بازوی فتاده حضرت ابوالفضل العباس (ع) مرگ این پیر فرزانه را بعد از مرگ من قرار بد؛ زیرا تحمل مصیبت عظمایش بسی سخت است . بعد برپای خواست وصورت امام را از پشت صفحه تلویزیون با لبانی گرد گرفته بوسید و بسیار گریست .جانب اینکه دعوی شیخ مستجاب الدعوه(احمد) به حقیقت پیوست و خود یک سال قبل از رحلت امام به شهادت رسید.

خاطره: علاقه به میهن

بعد از گذشت13 ماه از مراسم عقد احمد روزی به وی گفتم: احمد جان چرا عروسی نمی کنی؟ من هم مادرم و آرزو دارم پسرم را در رخت دامادی نظاره کنم. احمد آهی سرد و کشنده از اندرون تن بیرون داد وگفت: مادر جان عروسی احمد قبل از پیروزی بر دشمنان دین و قرآن هیچ معنایی ندارد.عروسی من بعد از پیروزی بر رژیم بعث عراق صفایی دیگر دارد. لازم است این سخن را بگویم که احمد رخت دامادی ندیده به دیار معبود شتافت.

"سرزمین کربلای ایران به یمن خونفشانی عاشقان شهادت پیوسته آباد باد"