پربازدیدترین ها

سرویس: تازه های خبر کد خبر: 38892 ۱۱:۵۳ - ۱۳۹۲/۰۶/۰۶

ابتكاربرادر رهبرانقلاب برای گمراه‌كردن ساواك

اولین كاری كه در آغاز زندگی مخفی انجام داد از بین بردن تمامی اعلامیه ها و دست نوشت ها و نامه هایی بود كه در طول فعالیت های سیاسی جمع آوری كرده بودم به گزارش پرشین وی به نقل از مركز اسناد انقلاب اسلامی، آیت الله سیدمحمد خامنه ای درباره زندگیاش در دوران مبارزه گفت: ماجرای چند سال مخفیانه زندگی كردن من در تهران خیلی جالب و در عین حال آموزنده است. در آن دوران فعالیت های سیاسی هم محدود و سخت شده بود. آن ایام یكی از پناهگاه های من و تنی چند از دوستان، منزل آقای سید مهدی امام جمارانی بود؛ همان خانه ای كه بعدها امام در آنجا ساكن شدند. گاهی به آنجا سر می زدم و گاهی مدتی را همان جا می ماندم. اولین كاری كه در آغاز زندگی مخفی انجام داد از بین بردن تمامی اعلامیه ها و دست نوشت ها و نامه هایی بود كه در طول فعالیت های سیاسی جمع آوری كرده بودم. اگر آنها به دست ساواك می افتاد به یقین نمی توانستم از دستشان رهایی یابم. با آنكه آن اعلامیه ها و نامه ها را خیلی دوست داشتم و بسیاری از آنها نامه هایی به دست خط خود امام (ره) بود كه در جواب نامه ی من از نجف برایم نوشته بودند یا اعلامیه های استنسیل و كپی شده هسته مركزی بود، همه را داخل یك كارتن گذاشتم و بین راه تهران- قم در محل مناسبی انداختم. یك نامه از امام را بالای پشت بام منزل خودم در نارمك از روی ناچاری لای سوراخ دیوارها پنهان كرده بودم و روی آن را برای احتیاط پنبه گذاشته بودم، ولی متاسفانه پس از انقلاب به علت فراموشی فرصت نكردم آن را بردارم و ما آن خانه را عوض كردیم. مدتی بعد كه به نیت یافتن آنها به همان خانه مراجعه كردم دیدم آن خانه را خراب كرده و ساختمان جدیدی احداث كرده اند. به این ترتیب اسناد من به این شكل از بین رفت. ابتكاری برای گمراه كردن ساواك در دوران زندگی مخفی یكی از ابتكاراتم این بود كه برای گمراه كردن ساواك نامه هایی برای والدین می نوشتم و اگر كسی به شهرستان می رفت یكی از آن نامه ها را به او می دادم و می گفتم این نامه را از شهرستان خودت برای مشهد پست كن. نامه خطاب به والدینم بود. خودم گاهی در مشهد بودم، ولی برای اینكه ذهن ساواك را مشغول و گمران كنم، نامه ی من از اصفهان و شهرهای دیگر به مشهد می آمد. گاهی هم زمان با رسیدن نامه ی من به والدین، خودم هم در مشهد بودم. متوجه می شدم كه تمام نامه های ارسالی مرا كنترل كرده اند و درش را باز كرده و متنش را خوانده اند. البته اگر سفری هم به مشهد می كردم و به والدین و خانواده سر می زدم خیلی مخفیانه بود. فقط پدرم و مادرم خبر داشتند. حتی همشیره های من خبر نداشتند كه به مشهد آمده ام. در یكی ازسفرهای حدود چهل روز در یكی از اتاق های خانه مان مخفی بودم. حتی وقتی اقوام و خویشان به منزل ما می آمدند من مخفی می شدم. آنها ناهار می ماندند و چند ساعتی بودند و در طول این مدت من باید در اتاق محبوس می ماندم. به نظرم این ابتكار، یعنی ارسال نامه به والدین از شهرهای مختلف خوب جواب می داد. چون می دانستم ساواك نامه های مرا می خواند. یك بار نوشتم « من امسال نمی توانم به مشهد بیایم چون شیخی به نام آذری كه با من خرده حسابی داشته و دشمنی كرده رفته به ساواك گفته كه من فعالیت های سیاسی داشته ام و نسبت به من دروغ بسته است. ساواك احمق هم دنبال من راه افتاده و می خواهد مرا دستگیر كند.» یا در نامه دیگر به والدین نوشتم چون ساواك دنبال من است من در قم در منزل یكی از دوستان مخفی شده ام و ... همه این كارها برای این بود كه ساواك مرا گم كند و به من دسترسی نداشته باشد. گاهی این نامه را از همان اتاق منزلمان واقع در مشهد به پدر و مادرم كه در اتاق بغلی بودند می نوشتم،منتها این نامه ها را از اصفهان یا قم یا تهران به پدر و مادرم ارسال می شد و ذهن ساواك را در پیدا كردن من گمراه می كرد. مدت ها به همین روال گذشت تا اینكه شنیدم دوستانی كه زندانی بودند آزاد شده اند و دیگر آن اصرار و پیگرد قبلی به هم خورده و هر كسی به صورت انفرادی فعالیتی انجام می دهد.