پربازدیدترین ها

سرویس: تازه های خبر کد خبر: 44990 ۲۰:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۳

یادداشت ویژه:درباره علی دایی و ذکرگویی های بی پایان/ یک مربی تقدیرگرا

یادداشت ویژه:درباره علی دایی و ذکرگویی های بی پایان/ یک مربی تقدیرگرا
در نمای دور ذکر می‌گوید. در نمای بسته ذکر می‌گوید. پس کدام شب، در کدام بازی، در کدام موقعیت، علی دایی قرار است از بازیِ تیم‌اش، از فوتبال، از مربیگری لذت ببرد؟
پرسپولیس در نیمه‌ی اول بهترین 45 دقیقه‌ی خودش در فصلِ جاری را ثبت کرد و نیمه‌ی دوم هم خوب بود. پرسپولیس جوری بازی کرد که می شود درباره‌ی فشردگیِ عرضی‌اش در حمله، درباره‌ی سیال بودنِ حرکات و استقرارِ نیروهای لوزیِ تهاجمیِ اش تحقیق کرد و نوشت. و تعجب آور اینکه: در چنین شب‌ای، در شبی که پرسپولیس مسلط است و با اعتماد به نفس و خوش بین، علی دایی یک جا ایستاده و ذکر می گوید: نگران ذکر می‌گوید. اخم کرده، ...ذکر می‌گوید. آشقته ذکر می‌گوید. در نمای دور ذکر می‌گوید. در نمای بسته ذکر می‌گوید. پس کدام شب، در کدام بازی، در کدام موقعیت، علی دایی قرار است از بازیِ تیم‌اش، از فوتبال، از مربیگری لذت ببرد؟ رفتن به صنعتی شریف، رسیدن به تیم ملی، رفتن به بوندسلیگا، مبارزه برای حضور در فینالِ تاریخیِ بایرن-یونایتد؛ هیچ یک در جهان‌بینیِ علی دایی تاثیر نگذاشته است. هیچ کدام علی دایی را «اراده‌باور» نکرده است انگار: شگفت آنکه در ناخودآگاه‌اش اراده‌باور بوده که از استقلال اردبیل به بایرن رسید. هیچ کدام از این موفقیت ها و مسیرِ منتهی به پیروزی؛ به خودآگاهِ دایی راه نیافته است. علی دایی در خودآگاه‌اش «تقدیرگرا»ست و از همین رو رفتارش کوچک‌تر از نامِ علی دایی و نابرابر با جهانِ تجربه‌شده‌ی علی دایی است. زندگیِ دشوار؛ زندگیِ پُر و پیمان زیسته‌ی علی دایی، به او نیاموخته که «خودت هستی و خودت». یا: «خودت باش و انتظار از آن بالایی را درونی نگه دار».
... خبرنگار: آقای فرگوسن تا چه حد در جریانِ بازی از منبعِ آسمانی کمک طلب می‌کردید؟ آلکس فرگوسن: در آبردین که بودم، یک شب بازی داشتیم با سلتیک. دقایقِ آخر بود که برگشتم سوی تماشاگرانِ سلتیک. دیدم بیشترشان دست بُرده‌اند به آسمان و دعا می‌کنند تیم‌شان برنده شود جلوی ما. همان لحظات فهمیدم همان قدر که من نیاز به کمک از بالا دارم، حریف‌ام هم دارد. پس بهتر است بیشتر روی توانِ خودم متمرکز شوم. ... در آن دقایقِ میانیِ نیمه‌ی نخست که خلعتبری و عالیشاه و صادقیان بازی را دست‌شان گرفته‌بودند؛ یک نفر باید می‌بود. یک نفر که بلند می‌شد می‌رفت کنارِ دایی و درِ گوش‌اش می‌گفت: تو علی دایی هستی، این پرسپولیس است و تیمِ علی دایی دارد خوب بازی می‌کند.