بازی دراز 1404/ای شاهد ، تو شاهد باش که مظروف یاد و خاطرات ارزشهای صدف گونه انقلاب اسلامی را نه پهن دشت سینه کاملان و واصلان و نه قلم را یارای شرح و بیان آن است ،جز به اشارت ، شاید در عنوان عمر یا پس از گذر دهها سال صیهه ای سماوی و صفیری از صور وصلای دق الباب دل کند که ای خفته ، برخیز و در حقیقت کسی که راه یک کامل و اصل را تجربه کند بمانند آنست که خود آن راه را طی کرده است و این از زلال کوثر علی (ع) است که فرموده : آنچنان در احوال گذشتگان غور و خوض کردم که گویی با آنها زندگی کردم.
گر چه گذری و نظری از سر صدق و اخلاص بر احوال هر شهید عزیز بس است لذا در این مختصر منحصرا از شهید عزیز ((احمد حیدری )) اشارتی آمده و یادی شده است.
کاش می شد تا آنچه از طلیعه انقلاب خونبار حسینی خمینی تا کنون و دوران دفاع مقدس بر این دیار و بوم گذشته است و درج سینه تاریخ گران سنگ گوهرها، ارزشهای انسانی و الهی است اشارتی می رفت تا هر صحنه دفتری از معرفت رقم می زد که چراغ فرا راه آیندگان باشد کاش میشد زیباترین صحنه های دود و خون و باروت و آتش در غرش بمب و توپ و خمپاره و در کشاکش نبرد و هنگامه طیبه های برق آسای صفیر گلوله و شیهه های تانک های آهن پا و چکاچک ماشه های تفنگ به تصویر کشید ، کاش میشد از خاک تا خدا را تا آنجا به تماشا نشست.
کاش می شد لب خشک مشکهای خالی را بر لبان و زبان تشنه کامان آب ناب حیات بوسه می زد به نظاره نشست ، کاش می شد اوج تولی و تبری شهیدان را به چشم دل هم دید و بدیگران هم نشان داد.
کاش نمایش روحانی پیر و جوان و کودک و میانسال در سماع سما و آتیان خاکریز نشین را می شد به تماشاخانه همه آیندگان سپرد که هر چه هست عشق است و حضور و ظهور که مرگ در این محضر پرچم سفید تسلیم در مقابل این مجاهدان فی سبیل الله بالا برده که این شهید عزیز نیز از خیل همان مجاهدان است.
آری شهید احمد حیدری فرزند حاج محمد علی در سال 1339 در خانواده ای مذهبی در روستای مهکی امین سرپل ذهاب چشم به جهان گشود. در اوایل طفولیت آثار ایمان بصورت زنده در چهره وی هویدا بود ، از همان زمان کودکی عشق و علاقه کمک به دیگران داشت و این عشق و علاقه در هنگام بازی با بچه ها در وی ظاهر بود در انجام امورات منزل و کار کشاورزی کمک کار پدر و مادر بود، با اینکه به سن تکلیف نرسیده بود ولی نمازش بجای می آورد و در ماه رمضان روزه می گرفت و به راستگویی معروف بود.در سن شش سالگی به مکان مهر و محبت در کانون تربیت ، مدرسه قدم نهاد، از همان دوران ابتدایی دانش آموزی الگو بود ، با سن کمش همیشه با جوانان و نوجوانان متخلق به اخلاق اسلامی بود ، پس از گذراندن سنین کودکی و تحصیلات ابتدایی با ذوق و استعداد شگرفی برای تحصیل در دوره راهنمایی راهی شهر سرپل ذهاب شد و در مدارس سرپل ذهاب دوران راهنمایی را با موفقیت طی نمود.
آن موقع که ایشان نوجوان بود مصادف بود با مقطع حساس و تاریخی حلول انقلاب اسلامی و آغاز تحرکات و تظاهرات آگاهانه ملت شریف ایران که شهید (( احمد حیدری)) نیز مانند دیگر نوجوانان انقلابی در شهر سرپل ذهاب در تظاهرات شرکت می کردند ودر روستا به کارهای فرهنگی می پرداختند و در مراسمات مذهبی شرکت می کرد ، از نوجوانی بزرگ بود گوی او را از خلق جدا آفریده بودنند با جهان مادی در این دنیا غریبه ای شاد نما بود ، از دیگر سجایای اخلاقی ایشان حسن برخوردش که همیشه با چهره ای گشاده و اخلاقی نیکو با اطرافیان برخورد می کرد و به این شیوه پسندیده معروف بود ،الفت ایشان به انقلاب و یاران با وفای آن وصف ناپذیر بود از غیبت پرهیز می نمود و دیگران را نیز برحذر می داشت ، شهید حیدری در انجام فرایض دینی لحظه ی کوتاهی وقصور نداشت روحیه ی لطیف و عرفانیش به هنگام تلاوت قرآن در شبهای رمضان تحسین برانگیز بود ...
با پیروزی انقلاب و تهدیداتی که به انقلاب شد علاقه زیادش به نظام و انقلاب باعث شد کمر همت برای خدمت به جامعه اسلامی را محکمتر نماید و جهت پاسداری از آن در سال 1358 به استخدام ارتش جمهوری اسلامی درآمد تا بعنوان یک سرباز فداکار از حریم انقلاب و اسلام و میهن عزیز دفاع نماید ، در میان همرزمان دارای حسن اخلاق بود ، دوستان و همرزمانش که با او بودند به نیکی از او یاد می کردند به امام و روحانیت علاقه زیادی داشت در زمان آموزش نظامی در نمازخانه پادگان اکثر اوقات فراغت را به تلاوت قرآن و دعا مشغول بود . از آرزوهایش دیدار با امام و شهادت بود،با شروع جنگ تحمیلی در سال 59 احساس تکلیف نمود و به ندای رهبرش لبیک گفت داوطلبانه دوره آموزش درجه داری را رها نمود وبه جبهه اعزام شد،زمانیکه دوستان و فرماندهان به او گفتند بعد از اتمام آموزش درجه داری و دریافت درجه به جبهه برود خیلی نگران شد و قبول نکرد ،((یکی از همرزمان جانبازش رحمت اله محمودی نقل می کند ، وقتی فرمانده آموزش بخاطر تمام نشدن کلاسه از جبهه رفتن شهید حیدری جلوگیری کردند در جواب فرمانده با خلوص کامل درحالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود دقیقا این جملات را گفت((جناب سروان در این زمان حساس و سرنوشت ساز لبیک به امام خمینی همان زمان یاری امام حسین (ع) در کربلاست ،ما میخواهیم امام از ما راضی باشدو اگر افتخار پیدا کردیم در ردیف 72 شهید کربلا قرار بگیریم ، امروز جبهه واجب است آموزش و کلاس را بعدا میتوان ادامه داد ،ما اول انقلاب بچه بودیم پس بگذارید دین خودمان را به امام و انقلاب ادا کنیم )) این حال خوش شهید حیدری باعث شد که روحیه و نظر مسئولین تغییر بکند و به شهید حیدری و دیگر دوستان داوطلبش اجازه رفتن به جبهه را دادند و فرمانده گروهان آموزشی نیز حاضر نشد در پادگان بماند و با شهید حیدری و دوستانش به جبهه اعزام شدند.
آری در پاییز سال 59 با شروع جنگ تحمیلی شهید احمد حیدری به همراه دیگر همرزمانش با عشق شرکت در جبهه به منطقه عملیلتی بازی دراز خانقاه واقعی عارفان شتافت طولی نکشید که وعده دیدار فرارسید و در اربعین حسینی در ماه صفر بزرگترین آرزوی شهید احمد حیدری برآورده شد و در گرما گرم عملیات در رزمگاه بازی دراز بر اثر اصابت توپ مستقیم زن به تانکش برگه عروج را دریافت نمود.
و در غروب خونین هفتم دی ماه 1359 مصادف با اربعین سرور و سالار شهیدان حضرت سید الشهدا (ع) و تناسب با اجابت دعاهایش در ماه های محرم وصفر شهید شد و زنده از پل مرگ گذشت و به مصداق (( من لم یذق لم یدری)) با چشیدن شربت نوشین شهادت شرافت حضور وصال محجوب را درک نمود مانند لاله ای خونین با پیکری پاره پاره بر شهادت خندید و غریبانه تا بر دوست پرواز نمود و در لوای شهید به شوکت آن افزود و ثابت کرد که به حق سروده اند.
بر بام فلک مناره برپا کردند ز آنجا به اذان عشق غوغا کردند
بر گوش همه رسید آوای شهید شرمنده جماعتی که حاشا کردند
و با حضور خود عرصه عشق به ولایت و لبیک به روح الله برهمگان آشکار نمود که .
گر تیر عدوپیکر من چاک کند وزخون من الوان ، چمن و خاک کند
هرگز نتواند که از اعماق دلم تصویر رخ روح خدا پاک کند
آری، در خور فرهنگ هر شهید باید فرهنگ نامه ها نگاشت ولی اقرار و اعتراف می کنیم که یاروتوانمان نیست تا به آن بپردازیم جز به اشارتی پس ای درد نوشان معرفت این شما و این همه دسته گل محمدی.....
وسلام علی شهداء نا وعلی القاعدنا الاعظم روح الله الخمینی و علی نایبه الاکرم سیدنا الخامنه ای
