آخرین مطالب
- ■بانوان محدودیتی برای اهدای خون ندارند
- ■هزاران مشکل در مسیر پل کهنه قرهسو
- ■صدور مهارتهای فنی و حرفهای به کشورهای همسایه
- ■صدور مهارتهای فنی و حرفهای به کشورهای همسایه
- ■واردکنندگان موبایل در انتظار تامین ارز/ نرخ ارز واردات امسال هنوز مشخص نیست
- ■دلار ریخت/ طلا بالا رفت
- ■نگاهی به مهمترین رونماییهای ارتباطی به مناسب روز جهانی ارتباطات
- ■چهارمین اقتصاد جهان نزول کرد
- ■۴ فایده چای گل سرخ برای سلامتی
- ■اگر قصوری در سیل مشهد رخ داده باشد، حتما به مرجع قضایی معرفی میشود
پربازدیدترین ها
- ■دستگیری ضاربین دو فقره نزاع در شهرستان
- ■برگزاری جلسه شورای اداری شهرستان
- ■آتش به جان مراتع شهرستان افتاد / طعمه حریق شدن بیش از ۳هکتار از منابع طبیعی شهرستان
- ■برگزاری جشن بزرگ میلاد حضرت معصومه (س) و روز دختر در سرپلذهاب
- ■بررسی مسائل و مشکلات پروژههای نیمهکاره در شهرستان و تخصیص اعتبارات لازم در سالجاری
- ■برداشت خيار از مزارع سرپلذهاب آغاز شد
- ■توقیف ۸۷ خودرو در طرح ضربتی برخورد با خودروهای «حادثهساز» در شهرستان
- ■عملیات بیت المقدس تبلور اراده رزمندگان و نصرت الهی بود / تشریح برنامههای سوم و چهاردهم خرداد در شهرستان
- ■هشدار نارنجی فعالیت سامانه بارشی
- ■دبیر شورای عالی مناطق آزاد خبر داد راهاندازی خطوط مسافری دریایی از قشم و کیش به دبی و عمان
- ■انصراف دانشجویان ویرجینیا از حضور در جشن فارغالتحصیلی
- ■غبارروبی حرم مطهر احمدابن اسحاق (ره) بمناسبت دهه کرامت
- ■برداشت خیار از ۱۰۰ هکتار از مزارع شهرستان آغاز شد
- ■نمره صفر برای غیبت در امتحانات خرداد
- ■یکی از وظایف بزرگمان این است که ائمه را به دنیا معرفی کنیم
- ■شناسایی ۳۰۰ تور گردشگری غیر مجاز در کرمانشاه
- ■فرزندآوری و جوانی جمعیت نیازمند فرهنگسازی همگانی است
- ■سردار حسنیآهنگر: عملیات «وعده صادق» بزرگترین پیشران برای نقطه عطف آینده است
- ■جنایت در اردوگاه جبالیا در پی یورش اشغالگران/ حملات سهمگین مقاومت به صهیونیستها در رفح
- ■زنان این گزارش را حتما بخوانند!
یک شب با زنی دیگر
وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون خوش گذشت؟
ارزشمندترین وقایع زندگی معمولا دیده نمیشوند و یا لمس نمیگردند، بلکه در دل حس میشوند. لطفا به این ماجرا که دوستم برایم روایت کرد توجه کنید
او میگفت که پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.
زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم مادرم بود که ۱۹ سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن ۳ بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم.
آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیرمنتظره را نشانه یک خبر بد میدانست. به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد.
آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند.
ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود. پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من نگاه میکند، به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی رستوران را میخواند.
من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم. هنگام صرف شام گپ وگفتی صمیمانه داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدرحرف زدیم که سینما را از دست دادیم…
وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم.
چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم.
کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید. یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود: نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای ۲ نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت. و تو هرگز نخواهی فهمید که آنشب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم.
و در آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیت دارد که بموقع به عزیزانمان بگوئیم که دوستشان داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها اختصاص دهیم.
هیچ چیز در زندگی مهمتر از خانواده نیست.
زمانی که شایسته عزیزانتان است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود.
این متن را برای همه کسانی که والدینی مسن دارند بفرستید.
به یک کودک، بالغ و یا هرکس با والدینی پا به سن گذاشته.
امروز بهتر از دیروز و فرداهای ناشناخته است.