حکایتی روان از گلستان سعدی
فرمانده مردم آزاری، سنگی بر فقیر صالحی زد ، در آن روز برای آن فقیر صالح توان و فرصت قصاص و انتقام نبود ولی آن سنگ را نزد خود نگهداشت تا...
فرمانده مردم آزارى ، سنگى بر سر فقیر صالحى زد، در آن روز براى آن فقیر صالح ، توان و فرصت قصاص و انتقام نبود، ولى آن سنگ را نزد خود نگهداشت .
سالها از این ماجرا گذشت تا اینکه شاه نسبت به آن فرمانده خشمگین شد و دستور داد او را در چاه افکندند. فقیر صالح از حادثه اطلاع یافت و بالاى همان چاه آمد و همان سنگ را بر سر آن فرمانده کوفت .
فرمانده : تو کیستى ؟ چرا این سنگ را بر من زدى ؟
فقیر صالح : من فلان کس هستم که در فلان تاریخ ، همین سنگ را بر سرم زدى .
فرمانده : تو در این مدت طولانى کجا بودى ؟ چرا نزد من نیامدى ؟
فقیر صالح : ((از جاهت اندیشه همى کردم ، اکنون که در چاهت دیدم ، فرصت غنیمت دانستم )) (یعنى از مقام و منصب تو بیمناک بودم ، اکنون که تو را در چاه دیدم ، از فرصت استفاده کرده و قصاص نمودم )
ناسزایى را که بینى بخت یار
عاقلان تسلیم کردند اختیار
چون ندارى ناخن درنده تیز
با ددان آن به ، که کم گیرى ستیز
هر که با پولاد بازو، پنجه کرد
ساعد مسکین خود را رنجه کرد
باش تا دستش ببندد روزگار
پس به کام دوستان مغزش برآر
کیفر ثروتمند دست تنگ و پاداش ثروتمند بخشنده
حضرت موسى علیه السلام به قارون (سرمایه دار مغرور عصرش )چنین نصیحت کرد: نیکویى و احسان کن ، همانگونه که خداوند به تو نیکى و احسان نموده است . ))
قارون نصیحت موسى علیه السلام را نشنید و فرجام کارش را شنیدى که به عذاب الهى گرفتار شد، (که زمین ، کاخ و ثروتش را بلعید.)
آنکس که دینار و درم خیر نیندوخت
سر عاقبت اندر سر دینار و درم کرد
خواهى که ممتع شوى از دین و عقبى
با خلق ، کرم کن چو خدا با تو کرم کرد
عرب مى گوید:
جد ولا تمنن فان الفائدة الیک عائدة
بخشش و منت نگذار که نگذار که نفع آن به تو باز مى گردد.
درخت کرم هر کجا بیخ کرد
گذشت از فلک شاخ و بالاى او
گر امیدوارى کز او برخورى
به منت منه اره بر پاى او
شکر خداى کن که موفق شدى به خیر
ز انعام و فضل او نه معطل گذاشتت
کنت منه که خدمت سلطان کنى همى
منت شناس از او که به خدمت بداشتت
آخرین مطالب
- ■حمایت از خانوادههای بهزیستی و ایثارگران یک وظیفه ملی و فوری است
- ■نشست صمیمی با مددجویان بهزیستی در راستای حل مشکلات مددجویان در سرپلذهاب برگزار شد
- ■راز روشن ماندن چراغ علم ایران از نگاه شهید طهرانچی
- ■سردار فدوی: مسائل کشور فقط به دست خودمان حل میشود
- ■تهران برفی و بارانی میشود
- ■عراقچی تشریح کرد: پروژههای فروش نفت و گاز و سوآپ گاز با روسیه
- ■ساعت کاری بانکها از اول دی تغییر میکند
- ■ملاقات تاج با رئیس فیفا برای حل تنش بازی ایران-مصر
- ■حمایت علمی و مالی، مسیر اصلی ارتقای زندگی مددجویان سرپلذهاب است
- ■پرداخت کالابرگ دهکهای ۳ تا ۷ از هفته آینده
پربازدیدترین ها
- ■برگزاری مراسم باشکوه میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) و روز زن در سپاه ناحیه سرپلذهاب
- ■قدردانی رئیس شبکه بهداشت و درمان شهرستان از بانوان به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) و روز زن
- ■وقتی عشق قربانی اعتیاد میشود
- ■جهش روابط اقتصادی ایران و قزاقستان به سمت تجارت میلیارد دلاری
- ■ورزشگاهی که مانع هدر رفتن بودجه فوتبال میشود
- ■جشن میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) و بزرگداشت روز مادر در تیپ ۷۱ ابوذر
- ■بررسی مسائل شیلات شهرستان؛ تأکید بر توسعه پایدار و رفع چالش کمآبی
- ■کشتهسازی رسانهای؛ سناریوی تکراری ایران اینترنشنال
- ■قدم به قدم با قویترین سامانه برفی در ۱۰ روز آینده +نقشه
- ■جانبازان ۷۰ درصد در سرپلذهاب تجلیل شدند
- ■جذابترین بارش شهابی آسمان ایران را امشب ببینید
- ■هکِ جگوار اقتصاد انگلیس را لرزاند
- ■راهاندازی بازارچه مرزی تیلهکو در اولویت
- ■چراغ سبز زلنسکی به امتیازات ارضی، آمریکا را به توافق امیدوار کرد
- ■از قهرمانان ووشو دانشجویان کشور، محمدحسین عظیمیراد و محمدرسول عسکری، استقبال شد
- ■اعتراف خبرنگار بیبیسی درباره بزک شخصیت اپوزیسیونی
- ■غول نفتی ایران با فناوری سبز دوباره متولد شد
- ■فقه روز | برگزاری مراسم ازدواج در ایام قمر در عقرب
- ■فرماندهان زنده در دل غزه؛ فهرستی که اسرائیل نتوانسته حذف کند
- ■چشم تهران به پاسکاری دولتی برای ساخت ورزشگاه خشک شد
قصاص روزگار
حکایتی روان از گلستان سعدی
فرمانده مردم آزاری، سنگی بر فقیر صالحی زد ، در آن روز برای آن فقیر صالح توان و فرصت قصاص و انتقام نبود ولی آن سنگ را نزد خود نگهداشت تا...
فرمانده مردم آزارى ، سنگى بر سر فقیر صالحى زد، در آن روز براى آن فقیر صالح ، توان و فرصت قصاص و انتقام نبود، ولى آن سنگ را نزد خود نگهداشت .
سالها از این ماجرا گذشت تا اینکه شاه نسبت به آن فرمانده خشمگین شد و دستور داد او را در چاه افکندند. فقیر صالح از حادثه اطلاع یافت و بالاى همان چاه آمد و همان سنگ را بر سر آن فرمانده کوفت .
فرمانده : تو کیستى ؟ چرا این سنگ را بر من زدى ؟
فقیر صالح : من فلان کس هستم که در فلان تاریخ ، همین سنگ را بر سرم زدى .
فرمانده : تو در این مدت طولانى کجا بودى ؟ چرا نزد من نیامدى ؟
فقیر صالح : ((از جاهت اندیشه همى کردم ، اکنون که در چاهت دیدم ، فرصت غنیمت دانستم )) (یعنى از مقام و منصب تو بیمناک بودم ، اکنون که تو را در چاه دیدم ، از فرصت استفاده کرده و قصاص نمودم )
ناسزایى را که بینى بخت یار
عاقلان تسلیم کردند اختیار
چون ندارى ناخن درنده تیز
با ددان آن به ، که کم گیرى ستیز
هر که با پولاد بازو، پنجه کرد
ساعد مسکین خود را رنجه کرد
باش تا دستش ببندد روزگار
پس به کام دوستان مغزش برآر
کیفر ثروتمند دست تنگ و پاداش ثروتمند بخشنده
حضرت موسى علیه السلام به قارون (سرمایه دار مغرور عصرش )چنین نصیحت کرد: نیکویى و احسان کن ، همانگونه که خداوند به تو نیکى و احسان نموده است . ))
قارون نصیحت موسى علیه السلام را نشنید و فرجام کارش را شنیدى که به عذاب الهى گرفتار شد، (که زمین ، کاخ و ثروتش را بلعید.)
آنکس که دینار و درم خیر نیندوخت
سر عاقبت اندر سر دینار و درم کرد
خواهى که ممتع شوى از دین و عقبى
با خلق ، کرم کن چو خدا با تو کرم کرد
عرب مى گوید:
جد ولا تمنن فان الفائدة الیک عائدة
بخشش و منت نگذار که نگذار که نفع آن به تو باز مى گردد.
درخت کرم هر کجا بیخ کرد
گذشت از فلک شاخ و بالاى او
گر امیدوارى کز او برخورى
به منت منه اره بر پاى او
شکر خداى کن که موفق شدى به خیر
ز انعام و فضل او نه معطل گذاشتت
کنت منه که خدمت سلطان کنى همى
منت شناس از او که به خدمت بداشتت