پربازدیدترین ها

سرویس: تازه های خبر کد خبر: 28790 ۱۴:۱۰ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۸

قصاص روزگار

قصاص روزگار
  قصاص روزگار حکایتی روان از گلستان سعدی فرمانده مردم آزاری، سنگی بر فقیر صالحی زد ، در آن روز برای آن فقیر صالح توان و فرصت قصاص و انتقام نبود ولی آن سنگ را نزد خود نگهداشت تا... فرمانده مردم آزارى ، سنگى بر سر فقیر صالحى زد، در آن روز براى آن فقیر صالح ، توان و فرصت قصاص و انتقام نبود، ولى آن سنگ را نزد خود نگهداشت . سالها از این ماجرا گذشت تا اینکه شاه نسبت به آن فرمانده خشمگین شد و دستور داد او را در چاه افکندند. فقیر صالح از حادثه اطلاع یافت و بالاى همان چاه آمد و همان سنگ را بر سر آن فرمانده کوفت . فرمانده : تو کیستى ؟ چرا این سنگ را بر من زدى ؟ فقیر صالح : من فلان کس هستم که در فلان تاریخ ، همین سنگ را بر سرم زدى . فرمانده : تو در این مدت طولانى کجا بودى ؟ چرا نزد من نیامدى ؟ فقیر صالح : ((از جاهت اندیشه همى کردم ، اکنون که در چاهت دیدم ، فرصت غنیمت دانستم )) (یعنى از مقام و منصب تو بیمناک بودم ، اکنون که تو را در چاه دیدم ، از فرصت استفاده کرده و قصاص نمودم ) ناسزایى را که بینى بخت یار عاقلان تسلیم کردند اختیار چون ندارى ناخن درنده تیز با ددان آن به ، که کم گیرى ستیز هر که با پولاد بازو، پنجه کرد ساعد مسکین خود را رنجه کرد باش تا دستش ببندد روزگار پس به کام دوستان مغزش برآر کیفر ثروتمند دست تنگ و پاداش ثروتمند بخشنده حضرت موسى علیه السلام به قارون (سرمایه دار مغرور عصرش )چنین نصیحت کرد: نیکویى و احسان کن ، همانگونه که خداوند به تو نیکى و احسان نموده است . )) قارون نصیحت موسى علیه السلام را نشنید و فرجام کارش را شنیدى که به عذاب الهى گرفتار شد، (که زمین ، کاخ و ثروتش را بلعید.) آنکس که دینار و درم خیر نیندوخت سر عاقبت اندر سر دینار و درم کرد خواهى که ممتع شوى از دین و عقبى با خلق ، کرم کن چو خدا با تو کرم کرد عرب مى گوید: جد ولا تمنن فان الفائدة الیک عائدة بخشش و منت نگذار که نگذار که نفع آن به تو باز مى گردد. درخت کرم هر کجا بیخ کرد گذشت از فلک شاخ و بالاى او گر امیدوارى کز او برخورى به منت منه اره بر پاى او شکر خداى کن که موفق شدى به خیر ز انعام و فضل او نه معطل گذاشتت کنت منه که خدمت سلطان کنى همى منت شناس از او که به خدمت بداشتت