خودت گفتی بیا …………….
آمدم با کوله باری که روز رفتن بر دوشم گذاشتی تا برایت بیاورم …………
کوله بارم سنگین است اما نه از انچه که تو منتظرش بودی !!!!!!!!!!!!!!!!!!
رسیدم به در و درگاهت کمی نشستم شرمسار بودم از این که در بزنم با خودم فکر
کردم وفتی بگویی چه خبر چه اوردی من چه گویم لحظه ای نوری از امید در دلم
روشن شد ایستادم محکم تا خواستم بزنم در ت را دستم لرزید رحمتت ،لطفتو خدا
بودنت من را امیدوار کرد برای زدن اما من شرم کردم ……….
گویند کریمیست که میبخشد***او بخشد من از خجالت چه کنم
درگیر بودم با خودم ،با درونم ناگهان در باز شد تو دعوتم کردی به مهمانیت گفتی بیا
هر چه که هستی بیا***گر چه که پستی بیا
ومن شرمسار وشاد وامیدوار آمدم کوله بارم راگرفتی وپشت در گذاشتی
گفتی :یک ماه همین جا کنارم باش ومهمان من وکوله بارت را پر میکنم از نفست که
تسبیح است،از خوابت که عبادتت است و……………
گفتم خدایا میدانی قصدم از این همه گناه سر کشی نبود گفتم……………..
ندایی آمد گفت:
بگو الهی العف بگو سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلّصنا من نار یارب
گفتم شایدم دلبستگیهای دنیا نگذاشت از دل بگویم ولی گفتم وتو بخشیدم ندای دلم
بود که بخشیدی اشک چشمانم گواه بود بر این بخشیدن وچه کریمانه بخشیدی ای
خالقم ای مهربانم ای معبودم
چه بخشنده خدای عاشقی دارم ***که میبخشد مرا با انکه میداند گنه کارم
حالا که داره تموم میشه هم شادم عم غمگین شاد از نو شدن دوباره متولد شدن
دوباره بنده شدن و غمگین از پایان مهمانی دارم کوله بار جدیدمو رو میبندم و دعایت
که بدرقه راهم هست ……………………….
ماه رمضان درحال تمام شدن ومن به سبکبالی یک قاصدک در اوجم در کنار تو
آخرین مطالب
- ■آغاز توزیع شیر رایگان در مدارس سرپلذهاب به روایت تصویر
- ■آغاز توزیع شیر رایگان در مدارس ابتدایی سرپلذهاب
- ■نشست تخصصی نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی با روحانیون سرپلذهاب برگزار شد
- ■نشست تخصصی نماینده مردم سرپلذهاب در مجلس شورای اسلامی با جمعی از روحانیون این شهرستان برگزار شد.
- ■نشست تخصصی نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی با روحانیون سرپل ذهاب برگزار شد.
- ■بازدید میدانی بخشدار دشتذهاب از محل شکستگی خط انتقال آب روستای تپه دارابخان
- ■جمعآوری دکههای غیرمجاز و ساماندهی معابر در سرپلذهاب
- ■جلسه بررسی و رفع مشکل صدور سند املاک شهرک مشاغل به ریاست دادستان سرپلذهاب
- ■از قهرمانان ووشو دانشجویان کشور، محمدحسین عظیمیراد و محمدرسول عسکری، استقبال شد
- ■استقبال باشکوه از قهرمانان ووشو دانشجویان کشور در سرپلذهاب
پربازدیدترین ها
- ■برپایی ایستگاه صلواتی به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا و روز مادر
- ■تقوا راه نجات از فتنهها و ولایت فقیه محور هدایت جامعه
- ■آیین برگزاری نماز جمعه سرپل ذهاب به روایت تصویر
- ■برگزاری مراسم باشکوه میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) و روز زن در سپاه ناحیه سرپلذهاب
- ■قدردانی رئیس شبکه بهداشت و درمان شهرستان از بانوان به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) و روز زن
- ■جهش روابط اقتصادی ایران و قزاقستان به سمت تجارت میلیارد دلاری
- ■ورزشگاهی که مانع هدر رفتن بودجه فوتبال میشود
- ■جشن میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) و بزرگداشت روز مادر در تیپ ۷۱ ابوذر
- ■وقتی عشق قربانی اعتیاد میشود
- ■بررسی مسائل شیلات شهرستان؛ تأکید بر توسعه پایدار و رفع چالش کمآبی
- ■قدم به قدم با قویترین سامانه برفی در ۱۰ روز آینده +نقشه
- ■راهاندازی بازارچه مرزی تیلهکو در اولویت
- ■کشتهسازی رسانهای؛ سناریوی تکراری ایران اینترنشنال
- ■چشم تهران به پاسکاری دولتی برای ساخت ورزشگاه خشک شد
- ■جانبازان ۷۰ درصد در سرپلذهاب تجلیل شدند
- ■فریاد خشم فرانسویها علیه سیاستهای ترامپ
- ■قیمت مکالمه و پیامک همراه افزایش یافت
- ■جذابترین بارش شهابی آسمان ایران را امشب ببینید
- ■اعتراف خبرنگار بیبیسی درباره بزک شخصیت اپوزیسیونی
- ■غول نفتی ایران با فناوری سبز دوباره متولد شد
گفتی بیا گرچه که پستی بیا هرچه که هستی بیا
آمدم با کوله بارم به امید عفو کریمانه تو امدم
خودت گفتی بیا …………….
آمدم با کوله باری که روز رفتن بر دوشم گذاشتی تا برایت بیاورم …………
کوله بارم سنگین است اما نه از انچه که تو منتظرش بودی !!!!!!!!!!!!!!!!!!
رسیدم به در و درگاهت کمی نشستم شرمسار بودم از این که در بزنم با خودم فکر
کردم وفتی بگویی چه خبر چه اوردی من چه گویم لحظه ای نوری از امید در دلم
روشن شد ایستادم محکم تا خواستم بزنم در ت را دستم لرزید رحمتت ،لطفتو خدا
بودنت من را امیدوار کرد برای زدن اما من شرم کردم ……….
گویند کریمیست که میبخشد***او بخشد من از خجالت چه کنم
درگیر بودم با خودم ،با درونم ناگهان در باز شد تو دعوتم کردی به مهمانیت گفتی بیا
هر چه که هستی بیا***گر چه که پستی بیا
ومن شرمسار وشاد وامیدوار آمدم کوله بارم راگرفتی وپشت در گذاشتی
گفتی :یک ماه همین جا کنارم باش ومهمان من وکوله بارت را پر میکنم از نفست که
تسبیح است،از خوابت که عبادتت است و……………
گفتم خدایا میدانی قصدم از این همه گناه سر کشی نبود گفتم……………..
ندایی آمد گفت:
بگو الهی العف بگو سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلّصنا من نار یارب
گفتم شایدم دلبستگیهای دنیا نگذاشت از دل بگویم ولی گفتم وتو بخشیدم ندای دلم
بود که بخشیدی اشک چشمانم گواه بود بر این بخشیدن وچه کریمانه بخشیدی ای
خالقم ای مهربانم ای معبودم
چه بخشنده خدای عاشقی دارم ***که میبخشد مرا با انکه میداند گنه کارم
حالا که داره تموم میشه هم شادم عم غمگین شاد از نو شدن دوباره متولد شدن
دوباره بنده شدن و غمگین از پایان مهمانی دارم کوله بار جدیدمو رو میبندم و دعایت
که بدرقه راهم هست ……………………….
ماه رمضان درحال تمام شدن ومن به سبکبالی یک قاصدک در اوجم در کنار تو
خودت گفتی بیا …………….
آمدم با کوله باری که روز رفتن بر دوشم گذاشتی تا برایت بیاورم …………
کوله بارم سنگین است اما نه از انچه که تو منتظرش بودی !!!!!!!!!!!!!!!!!!
رسیدم به در و درگاهت کمی نشستم شرمسار بودم از این که در بزنم با خودم فکر
کردم وفتی بگویی چه خبر چه اوردی من چه گویم لحظه ای نوری از امید در دلم
روشن شد ایستادم محکم تا خواستم بزنم در ت را دستم لرزید رحمتت ،لطفتو خدا
بودنت من را امیدوار کرد برای زدن اما من شرم کردم ……….
گویند کریمیست که میبخشد***او بخشد من از خجالت چه کنم
درگیر بودم با خودم ،با درونم ناگهان در باز شد تو دعوتم کردی به مهمانیت گفتی بیا
هر چه که هستی بیا***گر چه که پستی بیا
ومن شرمسار وشاد وامیدوار آمدم کوله بارم راگرفتی وپشت در گذاشتی
گفتی :یک ماه همین جا کنارم باش ومهمان من وکوله بارت را پر میکنم از نفست که
تسبیح است،از خوابت که عبادتت است و……………
گفتم خدایا میدانی قصدم از این همه گناه سر کشی نبود گفتم……………..
ندایی آمد گفت:
بگو الهی العف بگو سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلّصنا من نار یارب
گفتم شایدم دلبستگیهای دنیا نگذاشت از دل بگویم ولی گفتم وتو بخشیدم ندای دلم
بود که بخشیدی اشک چشمانم گواه بود بر این بخشیدن وچه کریمانه بخشیدی ای
خالقم ای مهربانم ای معبودم
چه بخشنده خدای عاشقی دارم ***که میبخشد مرا با انکه میداند گنه کارم
حالا که داره تموم میشه هم شادم عم غمگین شاد از نو شدن دوباره متولد شدن
دوباره بنده شدن و غمگین از پایان مهمانی دارم کوله بار جدیدمو رو میبندم و دعایت
که بدرقه راهم هست ……………………….
ماه رمضان درحال تمام شدن ومن به سبکبالی یک قاصدک در اوجم در کنار تو